با فلسفه تا تربیت

جمعی از دانشجویان فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان

با فلسفه تا تربیت

جمعی از دانشجویان فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان

با فلسفه تا تربیت

«با دانشجو فراتر از درس کار کنید. با او ارتباط برقرار کنید؛ او را وادار به کار کنید و زمینه‌های تحقیقی را با او در میان بگذارید. مذاکره علمی بین استاد و دانشجو مطلب بسیار مهمّی است.» مقام معظم رهبری۱۳۸۱/۰۸/۲۲


قراری است بین اساتید و دانشجویان.
اینجا،محلی برای تفکر،تحقیق وتبادل نظرآزاد.
از ابتدای فلسفه تا اوج تربیت.
قرار ما اینجاست...

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۸ مرداد ۹۸، ۱۹:۵۳ - Fatih Emlak
    teşekkür
  • ۳۰ آبان ۹۶، ۰۸:۰۴ - پوریا قلعه
    ممنون

گزارش جلسات گروه

چهارشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۱۰ ب.ظ

سی و پنجمین جلسه مطالعاتی گروه در سال95

با سلام

تاریخ و زمان جلسه: ساعت 8 تا 10 دقیقه روز سه شنبه 14/ 10/ 1395،

مکان جلسه: گروه علوم تربیتی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه اصفهان.

موضوعات مورد بحث: مبحث سعادت در اندیشه های فلسفی.

سعادت را اکثر لغت شناسان در لغت و اصطلاح، "خوشبختی و کامرانی" معنا کرده اند.این مفهوم از ابتدای خلقت مورد توجه بوده است و در آثاری که از اولین دوران تاریخی مانده، می توان نشانه های تأمل در این مسأله را یافت. گاهی سعادت را همان تلاش برای رسیدن ها دانسته اند و گاهی نیز راه هایی برای رسیدن به آن ترسیم کرده اند و سعادت را هدف شمرده اند. بابلی ها که از تمدن های حاشیه بین النهرین در زمانهای بسیار قدیم هستند، سعادت را این دنیایی و رسیدن به خواسته های مادی می دانستند. لذا گاهاً برای بدست آوردن سود و مایحتاج به تجارت و دزدی دریایی می پرداختند. مصری ها نیز که از کهن ترین اقوام ساکن در منطق خاور میانه بودند، سعادت را در دنیای پس مرگ می دانستند و برای همین همراه مردگان خود لوازم زندگی دفن می کردند تا آنها مزه سعادت دنیای پس از مرگ را که می پنداشتند تفاوتی با زندگی مادی ندارد، درک کنند. در جزیره کرت فرهنگی به نام"مینویی" بود که از حیث هنر پیشرفته بود. آنچه از هنر کرتی بازمانده است، نشان دهنده شادی، خوشی کمابیش منحطی است و این با تاریکی معابد مصریان که کرتی ها از نظر علمی متأثر از ایشان بودند، جور درنمی آمد. با توجه به در دست نبودن آثار از فلاسفه قدیم یونان و نگاه اخلاقی ایشان و تصورشان راجع به سعادت، شاید بتوان مفهوم سعادت نزد فیلسوفان پیش از سقراط را با توجه به عقاید ایشان راجع به خلقت و چیستی عناصر طبعت، گمانه زنی نمود. هدف فیلسوف پیش سقراطی از سعادت، مسأله ای بیرونی و دستیابی به فهم پدیده های موجود بود در حالی که از سقراط به بعد، فلاسفه درون نگر و اخلاق محور در مورد سعادت فکر می کردند. از تالس که بعنوان اولین فیلسوف پیش سقراطی یونان مورد توجه قرار می گیرد، هدف اندیشمندان شناختن دنیا با عقلانیت و بدون ماوراها و اساطیر ساختگی بود. نوع مطرح شدن سؤال اصلی تالس و پیروان او از هستی که در آن، "کیستی؟ به چیستی؟" تغییر یافته بود و بدنیال اولین پدیده موجود شده میئگشتند تا این که بدنبال اولین وجوددهنده ها، که اکثراً نیز با اساطیر غیر واقعی پاسخ داده می شد؛ نشان دهنده فضای ذهنی عینیت گرای ایشان دارد و از این نگاه می توان برداشت کرد که سعادت را نیز عینی می دانستند. حال چه منظورشان شناخت پیرامونشان بوده باشد و چه بهره برداری بهتر از مواد موجود در اطرافشان باشد. هراکلیتوس برای روح انسان مرطوب شدن را لذت بخش میداند ولی سعادت انسان را در خشکی روح وی برمیشمرد زیرا هر چه روح در پس توجه خویش به خاک و آب که عناصر مرطوب از عناصر اربعه هستند، رطوبت یابد، به مرگ نیز بیشتر نزدیک میشود. اما آتش که وجودی فراخاکی و آبی دارد را سبب خشکی و اعتلا و سعادت روح میدانسته است. وی سرچشمه بدبختی بشر را گستاخی و غرور او میداند و معتقد است بشر اگر خود را بشناسد، به سرکشی نمی رود و حرکت به سمت خودشناسی و دوری از غرور  را سعادت و سبب رسیدن به سعادت میدانسته است.. وی به "حرکت" توجه زیادی میکرده و میتوان گفت: سعادت را در حرکت صحیح  برای شناخت و دستیابی به امیال و اهداف و تبدیل رطوب به خشکی آن می دانسته است. پارمنیدس از جمله دیگر فیلسوفان پیشسقراطی است که اولین بار، "وجود" را مورد استفاده قرار داد اما وجود او نیز هرچند هم بعد جسمی و هم معنوی داشت، بسیار عینی و مادی بود. وی به سکون توجه زیادی داشت و میتوان سکون و آرامشی که در پی ارتباط با الهه ها و یافتن حقایق است را از دید وی سعادت به شمار آورد. سوفسطاییان، اخلاق و امور زندگی را نسبی میدانستند. ایشان به اصالت دریافتهای نسبی و حسی افراد معتقد بودند و برای رساندن مردم به فهم مشترکی با خودشان، به آنها آموزش میدادند و از این راه درآمد کسب میکردند. ایشان اخلاقیات و ویژگیهای اخلاقی چون عدالت را نیز نسبی میدانستند و میتوان سعادت از نگاه ایشان را نیز شخصی، نسبی و حسی فلمداد کرد. میتوان گفت: تا پیش از سقراط ذهن و اندیشه بشر مانند دوران کودکی، عینی و متوجه به طبیعت بوده و غایت افراد نیز در همین دستیابی های مادی تصور میشده است. اما سقراط سعادت را در کسب فضائل میدانسنته که از راه ریاضت و زهد قابل دستیابی است....مطالبی که آمد از لغتنامه دهخدا و معین؛ تاریخ فلسفه غرب راسل و ملکیان و ... بود.

در ادامه دو مقاله که یکی سعادت را از منظر سقراط و دیگری سعادت را از منظر افلاطون بررسی کردند ارائه شد که خلاصه آن به شرح زیر است:

پرسش ”سعادت چیست؟“ از جمله مهمترین پرسش هایی است که اندیشه فیلسوفان یونان باستان را بـه خـود مشـغول داشته بود. در آن دسته از محاورات اولیه افلاطون که به احتمال زیاد نمایانگر ا ندیشه سقراط هستند، سقراط به بررسـی مسائل اخلاقی می کوشد و تا حد ممکن، تبیینی از چیستی فضیلت (یا فضـایل )، زنـدگی سـعادتمندانه و نسـبت میـان فضیلت (یا فضایل) و تحقق سعادت به دست دهد. با قبول اصل سعادتباوری سعی شده اسـت تـا آرای 
سقراط درباره نسبت میان فضیلت و سعادت تبین شود و دفاعی از آنچه به «اصل حاکمیت فضیلت» معروف است ارائه
گردد. بـا توجه به تبیـین ارائـه شـده از سـعادت، حکمت به معنای شناخت نیک و بد (شر) برای نیل بـه سعادت بسنده است چرا که انسانِ برخوردار از حکمت می داند که چگونه همواره خـود را بـا شـرایط بیرونـی سازگار سازد به نحوی که سـعادتش تـأمین و تضـمین گردد. حال اگر با سقراط موافق باشیم که فضیلت همان شناخت نیک و بد است، نتیجه آن می شود که فضـیلت برای نیل به سعادت بسنده و کافی است. فقدان نیک هـای بیرونی تا چه حد می تواننـد انسـان حکیـم را از نیل به معنای سقراطی سعادت بازندارنـد؟ آیا اگر این فقدان نیک های بیرونی شامل بیمـاری یـک لاعلاج و رنج آور باشد نیز همچنان می تواند آسـیبی بـه سعادت انسان حکیم، وارد نسازد؟ پاسخ سقراط مـبهم است چرا که از یکسو می توان گفت که انسان حکـیم به هر نحوی که شد است خود را با شرایط جدید وفق می دهد و از دیگر سـو مـی تـوان بـه قـول سـقراط در گرگیاس استناد جست آنجا که می گوید برای انسانی در رنج از یک بیماری جسـمانی عـلاج ناپـذیر و سـخت، همان بهتر که در دریا غرق شـود و لـذا ره انیـدن او از مــرگ عــین بــدبختی بــرای اوســت. آیا انسان حکیمی که سال ها در ناز و نعمت زیسـته و توانسته اسـت غالـب امیـال و تمنیـاتش را بـرآورده سازد، می تواند به ناگهان با تغییر شرایط بیرونی دسـت از این همه بکشد و متناسب و سازگار با شرایط جدیدی امیال و تمنیات حداقلی را بـرای خـود تعریـف کنـد؟
نویسنده این جستار چنین امکانی را حتی اگر به لحاظ نظری معتبر باشد، به لحاظ عملی متصور نمـی شـمارد. در واقع، به نظر می آید که انسان حکیم همواره بایـد بـا یک نوع آینده نگری و احتیاط پیشگی با حداقل امیـال و تمنیات سر کند تا در صورت هرگونه بداقبالی و ادبـار، قادر به حفظ سعادت خود باشد. چنین امری به معنـای آن است که برداشت سقراطی از سـعادت، بـر خـلاف تصور ایروین و موافق با برداشت زهدباورانه کلبیان، در واقع مستلزم گونه ای گرایش بـه زهـد و تـرک دنیـا از سوی سقراط است تا برداشتی ایروینی که در آن آدمـی بسته به شرایط متفاوت بیرونی، امیـال و تمنیـات قابـل تحقق خود در آن شرایط را ارضا می کنـد.

مکاتب اخلاقی کلاسیک، به ویژه نظام اخلاقی افلاطون، با مشخصۀ « سعادتگرایـی» شناخته می شوند. آموزۀ بنیادین « سعادتگرایی» این است که مطلوب نهایی انسان، نیل بـه سعادت است و همۀ فعالیت های آدمی در پرتو این هدف والا، ارج وقرب پیدا مـی کننـد. معمولاً گفته می شود که فضیلت اخلاقی، راه رسیدن به سعادت را هموار می کند؛ اما نسبت میان این دو نیازمند بررسی دقیقتری است. در این مقاله، دو مدل برای ترسیم نسبت فضیلت و سعادت از منظر افلاطون ارائه شده است. بر اساس مدل یکسان انگاری، فضیلت و سعادت بر یکدیگر منطبق بوده و عین
هم تلقی می شوند. در حالی که بر اساس فرضیۀ کفایت، فضیلت وسعادت دو عنصر جدا از هم هستند که کسب یکی(فضیلت ) مقدمۀ دستیابی به دیگری ( سعادت ) است. در آثار افلاطون، مویداتی برای هر دو فرضیۀ فوق یافت می شود، ولی هیچکدام از آنها، به تنهایی، قادر به تبیین نگرش وی نسبت به این مسئله نیستند. برای فهم موضع افلاطون در این خصوص، می بایست به تلفیقی از این دو مدل، دست یافت.

ادامه دارد....

با تشکر از حضور دکتر نوروزی و دوستان


۹۵/۱۰/۱۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی