با فلسفه تا تربیت

جمعی از دانشجویان فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان

با فلسفه تا تربیت

جمعی از دانشجویان فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان

با فلسفه تا تربیت

«با دانشجو فراتر از درس کار کنید. با او ارتباط برقرار کنید؛ او را وادار به کار کنید و زمینه‌های تحقیقی را با او در میان بگذارید. مذاکره علمی بین استاد و دانشجو مطلب بسیار مهمّی است.» مقام معظم رهبری۱۳۸۱/۰۸/۲۲


قراری است بین اساتید و دانشجویان.
اینجا،محلی برای تفکر،تحقیق وتبادل نظرآزاد.
از ابتدای فلسفه تا اوج تربیت.
قرار ما اینجاست...

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۸ مرداد ۹۸، ۱۹:۵۳ - Fatih Emlak
    teşekkür
  • ۳۰ آبان ۹۶، ۰۸:۰۴ - پوریا قلعه
    ممنون

گزارش جلسات گروه

چهارشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۵۲ ب.ظ

بیست و نهمین جلسه مطالعاتی گروه در سال95

با سلام

تاریخ و زمان جلسه: ساعت 8 تا 10 روز سه شنبه 02/ 09/ 1395،

مکان جلسه:  گروه علوم تربیتی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه اصفهان.

موضوعات مورد بحث: مبحث دیالکتیک در اندیشه های فلسفی.

پس از مطرح شدن پرسش و پاسخ تربیتی، در قسمتی از بحث به ارائه بخشی از کتاب "دیالکتیک" پل فولکیه(ترجمه مصطفی رحیمی) پرداخته شد. توجه تازه به اندیشه های هگل از یک سو و نوشته ها و تبلیغات مارکسیستی از سوی دیگر، در کار آن هستند که کلمه دیالکتیک را که تا دیروز جزو لغات فنی فلسفه بود، جزء لغات عادی روزانه در آورند. آندره لالاند در کتاب فرهنگ فنی و انتقادی فلسفه می گوید: « این کلمه چنان معانی مختلفی یافته است که نمی توان آن را در موردی به گونه ای به کار برد مگر این که به روشنی بگوییم که در کدام یک از معانی به کار رفته است. و باز هم جا دارد که حتی با این شرط نیز، از این کار خودداری کنیم، زیرا ممکن است تداعی های بی مورد به ذهن خطور کند». در این روزها این سفارش تقریباً ناشنیده گرفته می شود و کاربران آن تصور می کنند که خواننده یا شنونده از معنایی که نویسنده یا گوینده از آن در دل دارد آگاه است. برای روشن کردن این مفهوم باید نظم تاریخی را دنبال کنیم و پیرو آن این مفهوم در دو بخش دیالکتیک قدیم و دیالکتیک جدید مطرح می شود. دیالکتیک قدیم تا زمان هگل ادامه دارد و دیالکتیک به عنوان فنی شبیه منطق و حتی مثل خود منطق تلقی می شده است. در هر حال ارزش اصل عدم تناقض، پایه اساسی منطق کلاسیک، مورد تردید قرار نگرفته است. بنابر اصل مذکور، شیء واحد ممکن نیست در عین حال هم باشد و هم نباشد. خصایص متضاد، مانعۀ الجمع اند. به عقیده هگل، بر عکس، تضاد، اندیشه و شیئی را تحت تأثیر قرار می دهد و فقط نیستی است که پاسخ گوی مقتضیات اصل عدم تناقض منطق کلاسیک است و از اینجا دیالکتیک جدید آغاز می شود که با دیالکتیک قدیم تفاوت فراوان دارد. دیالکتیک قدیم در معنای مباحثه، گفتگو و تبادل نظر است، هنر مباحثه کردن و هنر گفتار، گفتاری که می فهماند و متقاعد می کند و سپس هنر مباحثه کردن که در این معنی دیالکتیک شامل هنر اثبات کردن و هنر رد کردن است.

در قسمت دیگر جلسه، بخشی از کتاب "دیالکتیک هگلی و عرفان نظری"، اثر نورالدین پزشکی مورد بررسی قرار گرفت و پس از ارائه فهرستی از مطالب کتاب، به صورت مبسوط تر به ارائه مطالب پرداخته شد. پزشکی در پیشگفتار این کتاب هگل را محافظه کاری با ذهن دایرةالمعارفی معرفی میکند و مارکس را اندیشمندی میداند که دیالکتیک را رها کرد تا به انقلاب برسد. او معتقد است که ما باید کاری که مارکس با هگل کرد را انجام دهیم یعنی اندیشه های زنده مارکس را بگیریم. آنچه در متن کتاب پزشکی آمده است، بدین شرح است:
هگل از همان ابتدا علم را واقعی میدانست. در حقیقت دیالکتیک او گذر از حق به باطل است و این که در طول تاریخ شاهد سیروریت روح هستیم. یعنی گذاری هستی شناسانه به آگاهی حسی و سپس شکاک و بعد از آن رسیدن به ذهن مطلق. سیر روحی که هگل در پدیدار شناسی روح خویش تشریح میکند، در دیالکتیک مارکس جای خود را به "سرمایه" میدهد که  در سیر خود به کالا و بعد کارگر تغییر ماهیت میدهد. در حقیقت "تز" نزد مارکس "سرمایه" است. که با ترکیب با فرایندهای اجتماعی متضاد و در هم، موجودیتی جدید تولید میکند. مارکس با فضای قدسی دیالکتیک هگل درگیر بود اما شکل آن را خودش نیز مورد استفاده قرار میداد زیرا هگل در محتوا، دیالکتیکی عرفانی دارد و تمامی قضایا در نگاه او با همین فضای روحانی حل میگردد. به عقیده هگل: جوهر یا ذات، حقیقتی است که هم هست و هم نیست و این دوگانگی از قوه بودن جوهر اولیه است که در طول فرایند قرار است به فعل برسد.از سویی، مطلق همیشه با محتوای خویش در تضاد بوده است. مانند رابطه سرمایه با محتوای خویش(کارگر) در اندیشه مارکس. مارکس مباحث انتزاعی اندیشه هگل مانند شعور لئیم و شریف به مفاهیم اجتماعی و مادی تأویل میکند(شعور بورژوازی و شعور پرولتاریا). جنبه مثبت دیالکتیک هگل سیالیت و هراکلیتی بودن آن و حرکت از ایده به پدیده است. اما اینکه ایده همان پدیده باشد، نوعی دور باطل است برای همین نویسنده هگل را در تشریح دیالکتیک خویش ناموفق دانسته است.. یا اینکه سنتز عیسی باشد، نوعی شاعرانگی تکراری است که تنها چاره انسان مؤمن است. نگاه درونی و سیال هگل ما را به عرفان شهودی میرساند. این نگاه ما را به عرفان شرقی امثال مولانا، ملاصدرا ، عطار و... پیوند میدهد. هگل همچنین به مذهب نگاهی دوگونه ای دارد:1-مذهب ایجابی(مسیحیت ایجابی) که برای روحهای ایستا و در هم و ناامید است. 2- مذهب ذهنی و سیال. و مارکس این سیالیت رو به جامعه و سرمایه تعمیم میدهد. هرچند این نگاه و بن بستی که بخاطر اسلام گرایی در زمان فعلی ، غرب دچار آن شده است، نشان از ضعف در طراحی این نگاه فلسفی و مذهب ذهنی دارد. هگل علت فلکزدگی انسان مدرن را فاصله گرفتن از جمع، روی آوردن به ثروت و خصوصی شدن از یک سو و همچنین با بیان دیالکتیکی، فریاد میکند که انسان مدرن خود را در تور نمودها انداخته است.
عشق از نگاه هگل عشق انحلال دوئیت در وجدت است. نویسنده پس از آوردن این تعریف مختصر از هگل، به تعابیر عارفان شرقی از عشق میپردازد تا گونه ای دیگر از همراهی دیالکتیکی را بیان کند. "درمان درد"، "جلینوس و افلاطون"، "گذر از خویش برای رسیدن به غیر"، "یافتن خدا به شکل شهودی در هستی" و... . فلسفه از دیدگاه نویسنده اساس مشخصی دارد: رابطه عین با ذهن. حال آنکه عزفان شناخت متکی بر عشق و شهود است. عشق رکن فهم عرفانیست و خرد، بذر فهم فلسفی. در ادامه میخواهد به اثبات این نکته بپردازد که عشق برآمده از خرد است. ادامه بررسی این کتاب به جلسات بعد، همراه با تطبیق مطالب آن با اندیشه های عرفای مسلمان موکول شد.

با تشکر از حضور آقای دکتر نوروزی و سایر دوستان

۹۵/۰۹/۰۳

نظرات  (۱)

سلام

اینکه نویسنده کتاب "دیالکتیک هگلی و عرفان نظری"،سیر دیالکتیک هگل را ابتدا حرکت از حق به باطل میداند و سپس اصرار بر عرفانی و شهودی دانستن دیدگاه او دارد، ابنکه با وجود قائل شدن چنبن سیری، عشق از دیدگاه هگل را حرکت از دوتا بودن به سمت وحدت میداند، اینکه مشخص نکرده چرا از اصطلاحات "حق" و"باطل" در ابتدا و انتهای سیر استفاده میکند؟ اینکه عرفان شرق و بطور خاص عرفان اسلامی و ایرانی را یکدست میداند و اختلافات بی اندازه مشربهای هر عارف را نادیده میگیرد و  قصد دارد هگل را با کلیت سیر عرفان اسلامی پیوند دهد، و اینکه انتظار تطبیقی که دیالکتیک هگلی با دیالکتیک مارکس دارد را در مورد تطبیق دیالکتیک هگل با دیالکتیک عرفان اسلامی دارد، تا اینجای کار نکات قابل تأملی و بحث برانگیزی مینماید.

گاهی نشان میدهد که صرفاً نویسنده هدفش تطبیق ظاهری و صوری دیالکتیک هگل و عرفان بوده است. به نوعی با اینکه در محتوا هم تفکر هگلی را مطابق با عرفان شرق میداند اما اینجا نیز شاید بتوان گفت: هگل تنها در شکل از سیر عرفانی بهره برده و گاهی در اصطلاحاتی چون"روح" و... استفاده هایی ظاهری کرده است.

نظر استاد گرامی درمورد این نتیجه گیری تا اینجای مطالعه این کتاب، بسیار میتواند در نقد صحیح مؤثر باشد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی