با فلسفه تا تربیت

جمعی از دانشجویان فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان

با فلسفه تا تربیت

جمعی از دانشجویان فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان

با فلسفه تا تربیت

«با دانشجو فراتر از درس کار کنید. با او ارتباط برقرار کنید؛ او را وادار به کار کنید و زمینه‌های تحقیقی را با او در میان بگذارید. مذاکره علمی بین استاد و دانشجو مطلب بسیار مهمّی است.» مقام معظم رهبری۱۳۸۱/۰۸/۲۲


قراری است بین اساتید و دانشجویان.
اینجا،محلی برای تفکر،تحقیق وتبادل نظرآزاد.
از ابتدای فلسفه تا اوج تربیت.
قرار ما اینجاست...

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۸ مرداد ۹۸، ۱۹:۵۳ - Fatih Emlak
    teşekkür
  • ۳۰ آبان ۹۶، ۰۸:۰۴ - پوریا قلعه
    ممنون

یک سه شنبه یک کتاب

سه شنبه, ۱ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۲۳ ب.ظ

معرفی از: زهرا عسگری

دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان

                                                                                                                                                 



کتاب "منزلت عقل در هندسه معرفت دینی"، اثری از آیت الله جوادی آملی است. محور اساسی در این کتاب  پاسخ به این پرسش است که " آیا  رهاورد عقل، خارج از محدوده‌ی معرفت دینی و در برابر شناخت دین است یا داخل در هندسه‌ی معرفت دینی است و منبعی معتبر در کنار نقل، برای تکوین معرفت بشر نسبت به دین است؟» . در این کتاب علاوه بر اصرار به هماهنگی عقل و نقل، به این امر توجه میدهد که هرگز دو عنوان عقل و دین، در مقابل یکدیگر نیستند، بلکه دین امر جامعی است که عقل و نقل تحت پوشش آن و رابط میان دین و جامعه انسانی است.

این نظریه پیامدها و لوازم بسیار ارزشمند و موثری دارد؛ از جمله اینکه موجب فراهم ساختن زمینه اسلامی شدن دانشگاههاست که به یک آرزو و آرمان مبدل شده است، زیرا مراکز علمی، اعم از حوزه و دانشگاه، تنها زمانی اسلامی هستند که از علوم و دانش اسلامی برخوردار باشند و دانش اسلامی، چه از راه عقل برهانی و یا نقل معتبر حاصل آید.

این کتاب از دو بخش اصلی منزلت عقل و آثار و نتایج همانگی و همتایی عقل و نقل تشگیل شده است. بخش اول عهده دار دفاع از نظریه ای است که عقل را در برابر نقل میداند و نه در برابر دین و بخش دوم به آثار و نتایج این نگرش در سه فصل میپردازذ. در ادامه خلاصه ای اجمالی از این کتاب تقدیم میشود.

بخش اول: منزلت عقل

فصل اول: تحلیل مفاهیم پایه: در این فصل ابتدا دین و عقل معرفی شده و رابطه وحی و نقل توضیح داده میشود. دین مجموعه‌ای از عقاید، اخلاق، قوانین فقهی و حقوقی است که از ناحیه‌ی خداوند برای هدایت و رستگاری بشر، تعیین شده است. همچنین مقصود از عقل در این کتاب، خصوص عقل تجریدی محض که در فلسفه و کلام براهین نظری خود را نشان می‏دهد، نیست، بلکه گستره آن «عقل تجربی» را که در علوم تجربی و انسانی ظهور می‏یابد، «عقل نیمه تجریدی» را که عهده‏دار ریاضیات است و «عقل ناب» را که از عهده عرفان نظری بر می‏آید نیز دربرمی‏گیرد.

از نکات پایه و کلیدی بحث حاضر لزوم تفکیک وحی از نقل است. الفاظ قرآن همانند مطالب آن وحی الهی است و بشر عادی لفظی را که تلاوت می‏کند عین وحی است و هیچ افزایش یا کاهش در متن الفاظ وحی راه نیافته و نمی‏یابد؛ معصومان در خدمت وحی معصوم و دیگران در خدمت الفاظ منقولند. نه اینکه همه آنچه اینان از آن الفاظ میفهمند، عین همان چیزی باشد که پیامبر فهمید و بشر عادی به الفاظ دسترسی دارد و نه حقیقت آن محتوا و مضمون وحیانی.

عقل همتای نقل است نه همتای وحی؛ بنابراین علوم نقلی نظیر تفسیر و فقه در برابر علوم عقلی نظیر فلسفه و عرفان نظری و کلام (در بخش‌هایی از آن) قرار می‏گیرند و اساساً سخن گفتن از نسبت وحی و فلسفه یا وحی و عرفان نظری، به کلّی نارواست؛ زیرا هیچ دانشمند عادی دسترسی به عین وحی ندارد و محتوا و مضمون وحیانی قرآن فقط در دسترس معصومان است.

فصل دوم: شآن عقل در قلمرو دین: در این بخش به رابطه عقل و ابعاد هستی شناسی و معرفت شناسی دین پرداخته و محدودیتهای عقل در حوزه دین بررسی میشود. منبع هستی‏شناسی دین فقط اراده و علم ازلی الهی است و همه اصول و فروع محتوایی آن از ناحیه خدای سبحان تعیین می‏شود و عقل آدمی فاقد شأن حکم کردن و دستور دادن است و همانند نقل تنها گزارشگر و ادراک کننده احکام و دستورهای الهی است.

اگر اراده و علم الهی مبدأ هستی‌شناختی دین است، به مدد عقل و نقل می‏فهمیم که خدا چه چیزی را اراده کرده و چه اموری را در مجموعه دین قرار داده است. عقل در سطوح مختلف خویش از عقل تجربی گرفته تا عقل نیمه تجریدی و تجریدی محض، در صورتی که معرفتی یقینی یا طمأنینه‏بخش به ارمغان آورد، می‏تواند کاشف از احکام دینی باشد و بُعد شناختی قوانین دین را در کنار نقل تأمین کند. عقل مصباح و چراغ دین و در کنار نقل، منبع معرفت بشر از دین و کاشف محتوای اعتقادی و اخلاقی و قوانین فقهی و حقوقی دین است.

گرچه عقل مصباح شریعت و کاشف از احکام واقعی دین است؛ اما خود معترف است که محدودیتهای فراوانی دارد و به عرصه‏هایی از دین بار نمی‏یابد و مناطقی قرقگاه حضور اوست. عقل می‏داند که ادراک ذات حق تعالی و صفات ذات او منطقه ممنوعه است و هیچ مُدرکی به آنجا دسترسی ندارد. آنچه برای عقل باقی میماند تنها امکان ادراک فیض خداست که همان وجه الله است. یکی دیگر از محدودیتهای ادراکی عقل، مقوله جزئیات دینی است.عقل تنها میتواند مانند چراغی کلیات دین را آشکار کند و او را به جزئیات دین راهی نیست.

فصل سوم: نسبت عقل و نقل: در این فصل نسبت بین عقل و نقل بررسی میشود.  عقل به عنوان منبع معرفتی بشر چنانچه به طور روشمند به ادراک یقینی یا اطمینان‏آور چیزی برسد یا به فهم آنچه خدا کرده رسیده است یا به فهم آنچه خدا گفته نائل شده است. چراکه ماسوی‏الله یا کتاب تکوین خداست؛ نظیر آسمان و زمین و انسان و حیوان و یا کتاب تدوین و تشریع اوست؛ نظیر تورات و انجیل و صحف ابراهیم و قرآن.

 

بر این اساس عقل به معنای وسیع آن، دست‏اندرکار فهم و ادراک فعل و قول خدا و ورق زدن کتاب تکوین و تدوین اوست، پس هرگز ادراک او در برابر معرفت دینی و برون از مرز دین‏شناسی نیست، بلکه همچون نقل که از قول و فعل خدا پرده برمی‏دارد در حدّ توان خویش به همین کار مشغول است. بنابراین عقل و نقل با یکدیگر دو منبع معرفت‏شناسی دین را تأمین می‏کنند.

فصل چهارم: تعارض عقل و نقل:  تعارض عقل و نقل حقیقی نبوده و منشأ آن، خطا در استنتاج و روش فهم از یکی یا هردوی آن‏هاست. نتیجه طبیعی و منطقی جای گرفتن عقل در درون  هندسه معرفت دینی و برابر نشستن آن در عرض نقل، آن است که معرفت نسبت به دین و شناخت از اسلام زمانی شکل می‏گیرد که همه منابع معرفتی آن در کنار هم و با هم ملحوظ شوند؛ بنابراین کسی مجاز نیست به صرف مراجعه به همه قرآن، در مسئله‏ای مدّعی شود که دین و اسلام چنین می‏گویند، چه رسد به اینکه با انتخاب یک یا دو آیه بخواهد نظر اسلام را درباره مطلبی بیان کند.

  آنچه در جهان امکان یافت می‏شود اعم از حقیقی و اعتباری، تکوین و تشریع، فعل و قول، بدون واسطه یا با واسطه مخلوق خداست و شناخت آن یا با عقل است و یا نقل. اگر به شأن عقل در بُعد معرفت شناختی دین توجه شود باید سهم عقل در شکل‏دهی فهم از دین مورد اعتنا قرار گیرد. در این صورت چه‏بسا فهمی از کتاب و سنّت با برهان عقلی معارض باشد یا مفاد یک روایت به وسیله دلیل عقلی تخصیص یا تقیید یابد. همان‏گونه که در درون ادله نقلی فراوان با موارد تعارض و تخصیص و تقیید روبه‏رو هستیم، میان ادله نقلی با دلیل عقلی نیز این امور اتفاق می‏افتد، پس مراحل ادراک حکم خدا و فهم حجّت و معتبر از دین زمانی کامل می‏شود که هر دو منبع دین، یعنی عقل و نقل را به طور کامل بررسی می‏کنیم، آن‏گاه مجازیم در مسئله‏ای مدعی شویم که اسلام چنین می‏گوید.

بخش دوم: آثار و نتایج هماهنگی و همتایی عقل و نقل

فصل اوّل: تعارض علم و دین: در ابتدا مطرح میشودکه فرضیه و امور احتمالی را نمیتوان علم دانست. زیرا نه مبرهن است و نه مایه فراهم آمدن طمأنینه و اعتقاد عقلایی. ولی اگر امری علم بود؛ یعنی مطلبی که مفید قطع یا طمأنینه باشد معارض با دین نیست و در درون مرزهای معرفت دینی جای می‏گیرد. در ادامه به حجیت علم میپرداند: در علم اصول فقه اگر چیزی حجت شد، به آن معناست که امرکننده، می‏تواند با استناد به آن، بر ضد بنده‌ی عاصی احتجاج کند و او در ترک و عصیان خویش عذری ندارد. در مقابل نیز اگر عمل بنده، بر طبق چیزی بود که به لحاظ اصولی حجت است، می‏تواند در درگاه مولا احتجاج کند و عذر موجّه بیاورد.

شاید تصور شود که در مورد دستاورد عالمان علوم تجربی و طبیعی، هیچ یک از دو معنای حجیت منطقی و اصولی راه ندارد؛ زیرا قضایای علمی از سنخ برهانیات نیست تا حجیت منطقی و کاشفیت ذاتی از واقع داشته باشد؛ از سوی دیگر حجیت اصولی به حوزه عمل و رفتار مربوط می‏شود، حال آنکه یافته‏های عالمان علوم تجربی، فاقد لوازم عملی است؛ مثلاً اینکه زمین کروی است و یا به دور خورشید می‏گردد، صرف اِخبار از واقع است و برای مؤمنان و مکلفان، رفتار و عمل خاصی را در حوزه شریعت و رابطه انسان و خدا درپی ندارد.

درست است که همه قضایای علوم تجربی، آثار و نتایج عملی به دنبال نمی‏آورد؛ اما بسیاری از آنها به نحوی با حوزه عمل مکلفان مرتبط می‏شود؛ مثلاً یافته‏های پزشکی در داروسازی و راه‌های درمان اگر فراتر از ظنّ و گمان باشد و موجب اطمینان شود، اعتنای به آنها شرعاً لازم است؛ به این معنا که اگر کسی با علم به اطمینان‏آور بودن این کشفیات و توصیه ‏های پزشکی به آنها اعتنا نکرد و جان خود یا بیمار خود را به خطر انداخت، در درگاه الهی برای فعل خود عذر و بهانه‏ای ندارد. به همین ترتیب اعتنا به دستاوردهای علمی در صنایع مختلف برای مهندسان و صنعتگران، بعد شرعی دارد.

این مطالب نباید این تصوّر را درپی داشته باشد که تجربه می‏تواند به طور نامحدودی در قلمرو معارف دینی به گونه‏ای حضور و تأثیر داشته باشد که دامنه امکان تعارض علم با معرفت دینی برخاسته از کتاب و سنت، به همه اقسام معارف دینی گسترش یابد. عالِم علوم تجربی اگر به خوبی به محدودیتها و اقتضائات و قلمرو معرفتی تجربه و دانش حسی و تجربی واقف باشد، هرگز به خود اجازه نمی‏دهد از علوم طبیعی انتظار ارائه جهان‏ بینی و هستی‏ شناسی داشته باشد.

از آن جهت که علم، کشف و قرائت طبیعت و جهان است، و صدر و ساقه جهان فعل خداست، پرده از فعل خدا برمی‏دارد و به همین جهت الهی و دینی است و این عالِم است که بر اثر اتکای به فلسفه علم الحادی و فلسفه مطلق الحادی، علم را ابزار الحاد خود قرار می‏دهد و تفسیر محرّف از جهان عرضه می‏ دارد.

در انتهای این فصل توازی بین علم و دین نفی میشود: گروهی برای حلّ مشکل تعارض علم و نقل به این راه علاج متوسل شده ‏اند که از اساس همپوشانی محتوایی گزاره‏های علمی و دینی را منکر شده‏اند؛ گویا دین از زاویه‏ای متفاوت از منظر علم، به طبیعت و جهان می‏ نگرد و در نتیجه مطالب مطرح در منابع دینی هیچ ارتباط، مزاحمت و تصادمی با قضایای علوم نخواهد داشت.

در صورتی که در قران مشاهده میکنیم در موارد متعددی به امور مشاهده پذیر اشاره شده است. در واقع قرآن به این بیان اکتفا نکرده که صرفاً بگوید عالم همه آیات الهی است که مطلبی تجربه‏ناپذیر و غیرعلمی (به اصطلاح خاص) باشد، بلکه در موارد بی‏شماری نشانی می‏دهد و مطلب علمی و تجربی می‏گوید.

فصل دوم: اسلامی‌کردن علوم و دانشگاه‌ها: در این فصل ابتدا به وضعیت فعلی علوم پرداخته و در نهایت راه حلی برای اسلامی کردن دانشگاهها ارائه میشود.

 در گذشته که رشته‏ های گوناگون دانش به شکل کنونی آن تخصصی و مجزّا نشده بود علوم و معارف در یک نوع هماهنگی و ارتباط محتوایی به رشد خود ادامه می‏دادند. تخصصی‏ شدن گسترده علوم و دانشها این اثر مهم را به دنبال دارد که داده‏ها و نتایج آنها بیگانه و بی‏ارتباط با هم شکل می‏گیرند و تصویری مبهم و نامتجانس و عیب ناک از عالم و آدم عرضه می‏کنند.

علم تجربی موجود که واقعیت هستی را مُثْله می‏کند و طبیعت را به عنوان خلقت نمی‏بیند و برای آن خالق و هدفی در نظر نمی‏گیرد، بلکه صرفاً به مطالعه لاشه طبیعت می‏پردازد و علم را زاییده فکر خود می‏پندارد نه بخشش خدا، در حقیقت علمی مردار تحویل می‏دهد، زیرا به موضوع مطالعه خویش به چشم یک مردار و لاشه می‏نگرد، چون بال مبدأ فاعلی و نیز بال مبدأ غایی از آن کنده شده است.

با توجه به چنین پیشینه ای برای اسلامی کردن علوم کافی نیست مظاهر و برنامه های اسلامی و دینی را وارد دانشگاهها بکنیم. بلکه اسلامی کردن علوم در گرو تغییر اساسی در نگاه به علم و طبیعت و تدوین متونِ درسی سرآمد و صاعد و هماهنگ دیدن حوزه‏های معرفتی و بازگشت طبیعیات به دامن الهیات است.

اگر خواستیم علوم تجربی و متون درسی دانشگاهها اسلامی گردد باید اولاً عنوان «طبیعت» برداشته شود و به جای آن عنوان «خلقت» قرار گیرد؛ یعنی اگر عالمی بحث می‏کند که فلان اثر در فلان ماده معدنی هست یا فلان گونه گیاهی چنین خواص و آثاری دارد، با تغییر عنوان یاد شده این‏گونه می‏اندیشد و آن را تبیین می‏کند که این پدیده‏ها و موجودات چنین آفریده شده‏اند. ثانیاً عنوان خالق که مبدأ فاعلی است ملحوظ باشد؛ یعنی آفریدگارِ حکیم صحنه خلقت را چنین قرار داده است که دارای آثار و خواص ویژه‏ای باشند. ثالثاً هدف خلقت که پرستش خدا و گسترش عدل و داد است به عنوان مبدأ غایی منظور شود. رابعاً محور بحث دلیل معتبر نقلی، مانند آیه قرآن یا حدیث صحیح قرار گیرد. خامساً از تأییدهای نقلی یا تعلیلهای آن استمداد شود. سادساً در هیچ موردی دعوای «حسبنا العقل» نباشد، چنان که ادعای «حسبنا النقل» مسموع نشود. سابعاً تفسیر هر جزئی از خلقت با در نظر گرفتن تفسیر جزء دیگر آن باشد تا از سنخ تفسیر تکوین به تکوین به شمار آید؛ نظیر تفسیر تدوین به تدوین، زیرا هر موجودی از موجودهای نظام آفرینش آیه، کلمه و سطری از آیات، کلمات و سطور کتاب جامع تکوین الهی است.

فصل سوم: تأثیر همگامی عقل و نقل در قلمرو علوم اسلامی

در فصل آخر این کتاب به آثار مثبت هماهنگی عقل و نقل در بستر دین پرداخته میشود. یکی از مهمترین این آثار اسلامی شدن دانش و دانشگاههاست. پیش‏فرضها، یعنی اصول موضوعه هر علم تعیین‏کننده الحادی یا الهی بودن آن دانش است. آن پیش‏فرضهای تعیین‏کننده هر چند در فلسفه‏های مضاف دسته‏بندی می‏شوند، لیکن دستمایه همه آن پیش‏فرضها و پایه‏ها، در فلسفه مطلق، یعنی جهان‏بینی کلی رقم می‏خورند. بنابراین برای اسلامی کردن علوم باید دینی بودن فلسفه علوم را مطمح نظر داشت و برای اسلامی بودن فلسفه علوم باید الهی بودن فلسفه مطلق را که جهان‏بین و عالَم‏نگر و هستی‏شناس است از فیلسوفان متألّه فراگرفت تا الهی بودن علوم مندرج تحت آن احراز شود.

عده‏ ای در توجیه علت خاتمیت اسلام و نیز بحث قلمرو دین و محدوده نیاز به آن، به مقوله کمال یافتن عقل بشری متمسک می‏شوند. به این بیان که رشد عقلی بشر موجب فراهم شدن خودکفایی او و بی‏نیاز شدن وی از وحی و دین را فراهم آورده است.

بر اساس مبنای معقول و مقبول که عقل و نقل هر دو در حریم دین وارده شده و مسئولیت معرفت احکام دین را عهده‏دار شده‏اند، دین در عرض و رقیب عقل نیست، بلکه عقل در کنار نقل محصّل و معرّف قوانین دین است، پس رشد عقل و افزوده شدن عمق و حیطه دانش و معرفت بشری به معنای ادراک عمیق‏تر و وسیع‏تر بشر از محتوای دین است.

فصل چهارم: مسئله تفکیک

در این فصل به مکتب تفکیک و دیدگاه های آن در هماهنگی عقل و نقل پرداخته مبشود. محوریت بحث در این فصل تقریر معتدل و ملایم مکتب تفکیک است که خواهان حفظ خلوص و بی شائبه بودن تفسیر و قران و روایات و عدم مداخله علوم و معارف عقلی در آن است.

در رابطه با دیدگاه مکتب تفکیک در نهایت مشخص میشود، اینکه وحی، حق محض بوده و از هر گونه خطا و شک مصون است امری شک ناپذیر است. این نکته نیز که علوم و معارف بشری امری آمیخته با خطاست و حق محض نیست، جای تردید ندارد. اما سخن این است که آنچه در دسترس بشر است الفاظ وحی است و نه معانی آن، و فهم بشر عادی از وحی به هر شکل که باشد، فهم ناب و حق محض نیست؛ این امر در مورد قران و روایات مصداق دارد؛  بنابراین لازم است از علوم و مهارف عقلی استفاده شود.











۹۴/۱۰/۰۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی