با فلسفه تا تربیت

جمعی از دانشجویان فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان

با فلسفه تا تربیت

جمعی از دانشجویان فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان

با فلسفه تا تربیت

«با دانشجو فراتر از درس کار کنید. با او ارتباط برقرار کنید؛ او را وادار به کار کنید و زمینه‌های تحقیقی را با او در میان بگذارید. مذاکره علمی بین استاد و دانشجو مطلب بسیار مهمّی است.» مقام معظم رهبری۱۳۸۱/۰۸/۲۲


قراری است بین اساتید و دانشجویان.
اینجا،محلی برای تفکر،تحقیق وتبادل نظرآزاد.
از ابتدای فلسفه تا اوج تربیت.
قرار ما اینجاست...

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۸ مرداد ۹۸، ۱۹:۵۳ - Fatih Emlak
    teşekkür
  • ۳۰ آبان ۹۶، ۰۸:۰۴ - پوریا قلعه
    ممنون

قرار جمعه ها

جمعه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ق.ظ

ما و اینک یاد یاران حسین(ع) ...


زنده شو ای شهر دل مرده که باز       کـــاروانــی از شهیـــدان آمده

ای شـــکسته اسخـوانـها، السلام       السلام، ای قهـرمانـــها السلام


********************************************

خوش‌نشینان ساحل بدانند
موج این بحر را رامشی نیست
دل به امید رامش نبندند
بحر را ذوق آسایشی نیست
 
تا که دریاست دریا به جوش است
شورش و موج و گرداب دارد
هرگز از بحر جوشان مجویید
آن زبونی که مرداب دارد
 
ما نهنگیم و خیل نهنگان
بستر از موج توفنده دارند
این سرود نهنگان دریاست
بحر را موج‌ها زنده دارند
 
ما نهنگیم و هر جا نهنگ است
طعمه از کام غرقاب جوید
نزد دریادلان مرده بهتر
زان که آرامش و خواب جوید
 
خوش‌نشینان ساحل بدانند
تا که دریاست این شور و حال است
چشم سازش ز دریا ندارند
سازش موج و ساحل محال است

(حمید سبزواری)

۹۴/۰۵/۱۶

نظرات  (۹)

ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند
باز می گردند
نقش پرچمهایشان خورشید
در خیابان
رودی از رنگین کمان
آواز می خواند
آسمان دف می‌زند
با هفت دست سبز و پنهان
مردگان و زندگانش گرم همخوانی
کاش برگردند یک شب، آسمان مردان خاکی پوش
صبح رویانی که در باران آتش چهره می شستند
کاش برگردند،
دستمال خونشان را
روی فرق چاک چاک خاک بگذارند

ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند
باز می گردند
زخم های بی صدا گل می دهد،
تنهای بی سر گُل
دست ها گل می دهد
پای برادر گُل ...

ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند
باز می گردند
بچه های «کاروان کربلا» در صبح بیداری
بچه های «تنگ چزابه»
«خطِ شیر»
بچه های گریه های نیمه شب در رود «بهمنشیر»
بچه های بی ریای «هور»
بچه های غربِ غربت
در شب «پاوه»
بچه های گریه در «جشن حنابندان»
بچه های «آه مادر، کاش وقت نامه خواندن بود»!
بچه های «همسرم بدرود!»
بچه های «کاش بودی، کاش می دیدی ...»
بچه های «تا قیامت بر نمی گردیم ...»

انتهای جاده ایثار
بچه های «کربلای چار»
این زمان، اما
زخم ها جانی بگیرد کاش
کاش طوفانی بگیرد
کاش...

علیرضا قزوه

خیلی ترستاکه، هولناک...
مردم کوفه،همانهایی که به سید الشهدا و خاندانش آن جسارتها  کردند، روزی هم نفس علی (ع) بودند، او مولایشان بود.
چقدر ترسناکه آدمیزاد...

و اکنون باز یادگارهایی از نورانیت محض میایند،یادگارهایی که برای  شیدایی کافی اند، برای مست شدن و اوج گرفتن تا او.
ولی من؟     چقدر ترسناکه آدمیزاد



این زمان، اما
زخم ها جانی بگیرد کاش
کاش طوفانی بگیرد
کاش...
r


فرزند رشید وطن!
آن دم که میرفتی میدانستی
برگشتی نیست اما
استوارانه پای در راه حقیقت گذاشتی
اصلاً تو به دنبال برگشت نرفته بودی
برای پرواز چه کسی جز تو میتواند راهی اینچنین یابد؟
و تو آدر اوج، حال و روز آدمهای روزگارم را میبینی و...
شاید بگویی:
چقدر قدرناشناسیم و ناسپاس
خوش آمدی
شرمنده ایم؛ امانتدار خوبی نبودیم
روی نگاه کردن در چشمانتان را نداریم

"این وصیتنامه‏ هایی که این عزیزان می‏نویسند مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامه ‏ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. این جوانهای ما که علیل شدند الآن هم وقتی می‏آیند از من می‏خواهند که دعا کنم که اینها شهید بشوند؛ پایش را از دست داده، عصا زیر بغلش هست، لکن گریه می‏کند و می‏خواهد که دعا کنیم که شهید بشود. از اینها یک قدری تعلم پیدا کنید امام خمینی- ج 14صحیفه ".

یکی از رساله های دوره آثار افلاطون که در گروه خوانده شد، رساله منکسنوس(رثای شهیدان) بود. یعنی سقراط میان مکالمات مختلف خود با افراد و در موضوعات مختلف، در این رساله به این موضوع می پردازد که در خطابه ای که قرار است در مراسم تشییع شهیدانشان خوانده شود، چه مطالبی گفته شود.
یعنی برای سقراط و جامعه آن زمان، این مراسم به اندازه ای مهم هست که برای خطابه اش گفت و گویی صورت می گیرد.
۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۷ منیر عابدی
جای ماهی کجاست؟ در دریا
پس چرا زیر خاک‌ها بودند؟
ماهی و خاک! قصه تلخی است
کاش در آب‌ها رها بودند

دست بسته به شهر آوردند
صد و هفتاد و پنج ماهی را
ماهی و دست بسته زیر خاک!
من نمی فهمم این سیاهی را

این سیاهی که یک نفر با خاک
بکشد ساکنان دریا را
ماهی و دست بسته زیر خاک
حل کند یک نفر معما را!

بیست و نه سال منتظر بودیم
پیرمان کرد داغ ماهی‌ها
خانه روشن شد از رسیدنشان
تا که طی شد فراق ماهی‌ها

(عباسعلی سپاهی یونسی)
در گمنامی هم مشترکیم ای شهید
تو پلاکت را گم کرده ای و من هویتم را

www.rajanews.com/news/219314
سلام 
بله خانم رجبی این رساله (منکسنوس) یکی از زیباترین رساله های این کتاب هست .همچنین پراست از نکات تربیتی ....خواندن این رساله را به دوستان توصیه می کنم
چه ها در نظر داشتید و چه ها شد نبودید
غنیمت پس از جنگ ناگه خدا شد نبودید

مرام شماها و یاد شماها دریغا
 که بعد ازشما عکس در قاب ها شد نبودید

عجب گوهر اشکی از چشم این مادران رفت
همه گردن آویز پتیاره ها شد نبودید

شما زیر خروارها خاک آسوده خفتید
که بره کشان همه اغنیا شد نبودید

که قرآن سر نیزه اشقیا شد ندیدید
که ایمان به پول و طلا مبتلا شد نبودید

به دریای خون شما کشتی سود راندند
هزار اسکله بهر غارت به پا شد نبودید

سر این که از مال مردم که باید بدزدد
چه درگیری و فتنه و ماجرا شد نبودید

عبادت ریا شد خدا ناخدا شد ندیدید
حیا بی حیا شد روا ناروا شد نبودید

مهدی ملکی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی