گزارش جلسات گروه
هفدهمین جلسه گروه در سال 95
با سلام
تاریخ و زمان جلسه: ساعت 10 تا 12 روز سه شنبه 19/ 05/ 1395،
مکان جلسه: گروه علوم تربیتی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه اصفهان.
اعضای حاضر گروه: آقای دکتر نوروزی. همچنین خانم ها داوری و ساجده السادات رضوی زاده.
موضوعات مورد بحث: ادامه بحث جان دیویی و روش تحقیق.
در قسمت اول و بحث جان دیویی به طرح مباحثی از کتاب تجربه و آموزش و پرورش و منطق تئوری تحقیق، پرداخته شد.
از کتاب تحربه و آزمایش بخش کنترل اجتماعی
هر تجربه ای دو اصل دارد برای تشکیل شدن .یکی تاثیر متقابل و دیگری تداوم است( که یک قسمت آن در بحث معیار های تجربه گفته شده). هر دو معیار تجربه از هر جهت بسیار به هم نزدیک هستند به همین خاطر برای بررسی های موضوعات مختلف نمی توان آن ها را الویت بندی کرد. دیویی می گوید: من با مسئله ی آشنای آزادی فردی و کنترل اجتماعی شروع می کنم. فکر نمی کنم کسی انکار کنه که یک شهروند خوب و معمولی عملا نیاز به کنترل اجتماعی نیاز داشته باشه ولی نمی شود انکارش کرد که افراد تحت کنترل هستند.کنترل اجتماعی باعث میشه که آزادی فرد محدود بشود و کاسته شود.حتی آناشیت نظریه پردازی که فلسفه اش او را متعهد به این نظر می نماید که کنترل دولت یک عمل کاملا مضر است ،معتقد است که با ازبین رفتن سازمان سیاسی نوع دیگری از کنترل اجتماعی به وجود می آید؛ در واقع مخالفت او با مقررات دولتی از این اعتقاد او سرچشمه می گیرد که با از بین رفتن دولت ،نوع دیگر و به نظر او حالت طبیعی تری از کنترل ایجاد خواهد شد. دیویی در مورد بازی ها می گوید: قوانین بازی جزعی از بازی است و از آن جدا نیست و اگر قانون نباشد بازی وجود ندارد. و اگر قوانین مختلف باشد بازی ها هم متفاوت است. اگر بعضی مواقع بازی کنی احساس کند که تصمیمی منصفانه نیست به قوانین اعتراض نکرده بلکه به زیر پا گذاشتن آن و غیر منصفانه بودنش اعتراض کرده است. قوانین و جریان بازی تاحدی استاندار هستند و این قوانین دارای ضمانت اجرایی سنتی و قدیمی است . هر اصل مبتنی بر قرار دادی نسبتا قوی است. کنترل اعمال فردی به وسیله ی کل موقعیت هایی انجام می گیرد که افراد در آن درگیر هستند و اجزاء همکاری کننده و در یکدیگر هستند. در تمامی چنین موارد هایی میل و اراده ی فرد خاصی نیست که نظم را بر قرار می کند بلکه روح رهبر کل است که چنین کاری را انجام می دهد و این که کار یک عمل اجتماعی است. منبع اصلی کنترل اجتماعی در ماهیت کاری که به عنوان فعالیت اجتماعی انجام می شود نهفته است. کاری که در آن تمام افراد فرصت کمک و خدمت می یابند.
زندگی اجتماعی واقعی ریشه در معاشرت پذیری های افراد دارد ،اما به شیوه های صرفا خود به خودی سازمان نمی یابد بلکه به اندیشه و طرح قبلی نیازمند است.
منطق تئوری تحقیق:
دیویی در کتاب منطق تئوری تحقیق به موضوع و زمینه تحقیق، ساختار منطقی تحقیق، نگاه معرفت شناخت منطقی به علومی چون فلسفه، علوم طبیعی و... در بخشهای جداگانه می پردازد. وی بر خلاف قدما که منطق را پایه برای آموزش فلسفه می دانند، معتقد است: هر نوع نگاه منطقی را وقتی بررسی کنیم، شاهد آنیم که از دیدگاه فلسفی خاصی سرچسمه می گیرد. دیویی در این کتاب با ردّ پارهای از نظریات ارسطو در زمینهء جهانشناسی، منطق او را که مبتنی بر جوهرهای ثابت است مورد انتقاد قرار داده است. از سوی دیگر او منطق جدید را نیز به این سبب که طرفداران این منطق، صورت را جدا از ماده و به طور کلی، منطق را جدا از تحقیق مورد بررسی قرار داده اند مورد انتقاد قرار میدهد. در تشکیل معرفت و به طور کلی در تدوین نظریهء علمی،جان دیویی هم برای پدیدهء خارجی نقشی اساسی قائل است و هم نقش مفاهیم ذهـنی را مهم تلقی میکند. از نظر دیویی فرضیه در نقطه نهایی، محصول ذهن و فعالیت آن است. در همین زمینه در تحقیق علمی،استقرا و قیاس را به صورتی تازه مطرح میسازد و نقش این دو جریان را در تحقیق کاملا مرتبط، در پی هم و ضروری برای حل مسأله تلقی میکند. علاوه بر این،فرضیهء علمی از نظر دیویی توصیف پدیدهء خارجی نیست، بلکه تبیین یا توضیحی است که دانشمند در برخورد با پدیدهء خارجی ضمن استفاده از مفاهیم ارائه میدهد. معمولا دانشمندان منطق،روشهای تحقیق،روش علمی در علوم و بحث المعرفه را به عنوان موضوعات مجزا تلقی میکنند، اما جان دیویی همانطور که از عنوان کتاب وی برمیآید، منطق را با تحقیق و تحقیق را با روش علمی و همه را با بحث المعرفه در جریان تفکر با تحقیق ارتباط میدهد. نکتهء دیگر اینکه دیویی در بحث المعرفه هم نظریهء تجربی حسی کـه کـار خود را به بررسی فـعالیتهای حواس محدود میسازد و هم نظریهء عقلی که فعالیتهای حسی را از نظر دور میدارد ناقص قلمداد میکند. همچنین او نظر کانت را از این جهت که به مقولات پیشینی اعتقاد دارد و فعالیتهای حس و عقل و فهم را از یکدیگر متمایز میسازد نمیپذیرد.
در قسمت دوم، به ارائه بخشی از روش تحقیق تحلیل گفتمان پرداخته شد.
روش تحقیق:
تحلیل
گفتمان: تحلیل گفتمان یا Discourse Analysis که امروزه به گرایشی بینرشتهای interdisciplinary در علوم اجتماعی تبدیل شده است ریشه در جنبش
انتقادی ادبیات، زبانشناسی ( نشانهشناسی ) تاویلگرایی، هرمنوتیک گادامر و
تبارشناسی و دیرینهشناسی میشل فوکو دارد.
بنیانهای فکری تحلیل گفتمان فراتر از تحلیل متن یا نوشتار ( text
analysis ) یا تحلیل گفتار است. گفتمان مجموعهای از
گزارههایی است که یک مفهوم کلی را در بر میگیرد. همچنین در تحلیل گفتمان فراتر
از دیدگاه هارولد لاسول درباره تحلیل فرستنده، تحلیل پیام، تحلیل وسیله و تحلیل
گیرنده ( بهطور مجزا ) بحث میشود.
تحلیل گفتمان در هرمنوتیک با ریشههای روانشناختی از دیدگاه شلایر ماخر و با ریشههای
جامعه شناختی از نظریات گادامر بهره میگیرد.
در
نظرات میشل فوکو ( که میتوان از او بعنوان بنیانگذار تحلیل گفتمان یاد کرد )
تاکید بر این است که رابطهای تعاملی بین text و زمینه context وجود دارد. همچنین رابطهای تعاملی و دیالکتیکی بین ” گفتمان،
قدرت، معرفت و حقیقت ” وجود دارد. مهمترین دستاورد فوکو را تحلیل روابط قدرت و
معرفت میدانند.
در تحلیل گفتمان مجموعه شرایط اجتماعی، زمینه وقوع متن یا نوشتار، گفتار، ارتباطات
غیرکلامی و رابطه ساختار و واژهها در گزارهای کلی نگریسته میشود.
واژهها هر کدام به تنهایی مفهوم خاص خود را دارا هستند اما در شرایط وقوع و در اذهان گوناگون معانی متفاوتی دارند. انتقال، دریافت و تاثیرگذاری متفاوت و گوناگونی در پی دارند .بهطور مثال رستگاری برای یک انسان دیندار مسیحی معنایی متفاوت از رستگاری برای یک انسان آزادیخواه دارد.
“تحلیل گفتمان ( discourse analysis ) که در زبان فارسی به “سخنکاوی”، “تحلیل کلام” و”تحلیل گفتار” نیز ترجمه شده است، یک گرایش مطالعاتی بینرشتهای است که از اواسط دهه 1960 تا اواسط دهه ی 1970 در پی تغییرات گسترده ی علمی ـ معرفتی در رشتههایی چون انسانشناسی، قومنگاری، جامعهشناسی خرد، روانشناسی ادارکی و اجتماعی، شعر، معانی بیان، زبانشناسی، نشانهشناسی و سایر رشتههای علوم اجتماعی و انسانی علاقهمند به مطالعات نظاممند ساختار و کارکرد و فرآیند تولید گفتار و نوشتار ظهور کرده است. این گرایش، به دلیل بینرشتهای بودن، خیلی زود، بعنوان یکی از روشهای کیفی در حوزههای مختلف علوم سیاسی، علوم اجتماعی، ارتباطات و زبانشناسی انتقادی مورد استقبال واقع شد.
اصطلاح
“تحلیل گفتمان” نخستینبار در سال 1952 در مقالهای از زبانشناس معروف انگلیسی
زلیک هریس به کار رفته است. زلیک هریس در این مقاله دیدی صورتگرایانه از جمله به
دست داد و تحلیل گفتمان را صرفا نگاهی صورتگرایانه ( و ساختارگرایانه ) به جمله و
متن برشمرد. بعد از هریس، بسیاری از زبانشناسان تحلیل گفتمان را نقطه مقابل تحلیل
متن دانستهاند. به اعتقاد این عده تحلیل گفتمان شامل تحلیل ساختار زبان گفتاری ـ
مانند گفتگوها، مصاحبهها و سخنرانیها ـ و تحلیل متن شامل تحلیل ساختار زبان
نوشتاری ـ مانند مقالهها، داستانها، گزارشها و غیره ـ است. دیری نگذشت که بعضی
از زبانشناسان مفهوم را در معناهای متفاوتی به کار بردند. دسته اخیر معتقد بودند
که تحلیل گفتمان بیشتر به کارکرد یا ساختار جمله و کشف و توصیف روابط آن میپردازد.
به عبارت دیگر تحلیل گفتمان نزد این عده عبارت بود از شناخت رابطه جملهها با
یکدیگر و نگریستن به کل آن چیزی که نتیجه این روابط است. مطابق این تعریف، در
تحلیل گفتمان، برخلاف تحلیلهای سنتی زبانشناسانه، دیگر صرفا با عناصر نحوی و
لغوی تشکیل دهنده جمله بعنوان عمدهترین مبنای تشریح معنا، یعنی زمینه متن ( co-text ) سروکار نداریم، بلکه فراتر از آن به عوامل
بیرون از متن، یعنی بافت موقعیتی ( context of situation )، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، ارتباطی و غیره سروکار داریم.
بنابراین، تحلیل گفتمان “چگونگی تبلور و شکلگیری معنا و پیام واحدهای زبانی را در
ارتباط با عوامل درون زبانی ( [ زمینه متن ] واحدهای زبانی، محیط بلافصل زبانی
مربوطه و نیز کل نظام زبانی ) و عوامل برون زبانی [زمینه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی
و ارتباطی و موقعیتی] بررسی میکند.
البته زلیک هریس آن را در معنای وسیعی به کار گرفته است. او معتقد است بحث درباره
گفتمان را از دو بعد میتوان سامان داد : اول بسط رویهها و روش هاس معمول در زبانشناسی
توصیفی و کاربرد آنها در سطح فراجمله ( متن ) و دوم رابطه بین اطلاعات زبانی و
غیرزبانی مانند رابطهای زبان و فرهنگ و محیط و اجتماع. در بعد اول صرفا اطلاعات
زبانی مد نظر است، ولی در بعد دوم اطلاعات غیر زبانی مثل فرهنگ و محیط و اجتماع که
خارج از حیطه زبانشناسی است مد نظر قرار میگیرد.
شیفرین
و استابز نیز با تکیه بر گستره فراجملهای تحلیل گفتمان آن را چنین تعریف میکنند،
تحلیل گفتمان، “می کوشد تا نظام و آرایش فراجملهای عناصر زبانی را مورد مطالعه
قرار بدهد و بنابراین واحدهای زبانی نظیر تبادلات مکالمهای یا متون نوشتاری را
مورد بررسی قرار میدهد. براین اساس سخنکاوی [تحلیل گفتمان] با کاربرد زبان در
زمینههای اجتماعی به ویژه با تعاملات یا مکالمات میان گویندگان سروکار دارد
.”مجموع چند تعریفی که از تحلیل گفتمان در اینجا آمده بیانگر آن است که زبانشناسان
در بحث از تحلیل گفتمان دو دیدگاه را مطرح میکنند : نخست، دیدگاهی که تحلیل
گفتمان را بررسی و تحلیل واحدهای بزرگتر از جمله تعریف میکند، و دوم دیدگاهی که
تحلیل گفتمان را تمرکز خاص بر چرایی و چگونگی استفاده از زبان میداند. دیدگاه اول
را که به شکل و صورت متن توجه میکند ساختارگرا و دیدگاه دوم را که به کارکرد متن
توجه دارد کارکردگرا نامیدهاند. اولی گفتمان را واحد مشخصی از زبان میداند که
بزرگتر از جمله است و تحلیل گفتمان را تحلیل و بررسی این واحدها برمی شمرد؛ دومی
تحلیل گفتمان را مطالعه جنبههای مختلف چگونگی استفاده از زبان میداند که برروی
کارکردهای واحدهای زبانی متمرکز است. این عده اعمال و کردار مردم و همچنین مقاصد
معینی را که آنها در به کارگیری زبان بدان توجه دارند مد نظر قرار داده و سعی میکنند
معانی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، ارتباطی و موقعیتی آنها را بشناسند.
تحلیل گفتمان در زبانشناسی متوقف نماند. در مدت نسبتا کوتاهی این گرایش از زبانشناسی
اجتماعی و زبانشناسی انتقادی، به همت متفکرانی چون میشل فوکو، ژاک دریدا، میشل
پشو و دیگر متفکران برجسته مغرب زمین وارد مطالعات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شد و
شکل انتقادی به خود گرفت. این متفکران که تحلیل گفتمان را بیشتر در قالب تحلیل
انتقادی گفتمان ( critical discourse analysis ) بسط و گسترش دادند خود وامدار مکتب
انتقادی فرانکفورت و وارثان مستقیم و غیرمستقیم آن در دهه 1960 بودند.
مفهوم گفتمان و تحلیل انتقادی آن، اینک با نام فوکو همراه شده است. به نظر فوکو گفتمانها تشکیل شده از علاماتاند. اما کارکردشان از کاربرد این علامات، برای نشان دادن و برگیزیدن اشیاء بیشتر است و همین ویژگی است که آنها را غیر قابل تقلیل به زبان، سخن و گفتار میکند. گفتمان امروزه بیانگر ویژهگیها و خصوصیات تاریخی چیزهای گفته شده و چیزهایی است که ناگفته باقی میماند. گفتمانها مجسم کننده معنا و ارتباط اجتماعی است؛ شکل دهنده ذهنیت و نیز ارتباطات اجتماعی ـ سیاسی ( قدرت ) است. در نظر فوکو گفتمانها همچنین اعمالی هستند که بهطور سیستماتیک موضوعاتی را شکل میدهند که خود سخن میگویند. گفتمانها درباره موضوعات صحبت نکرده هویت موضوعات را تعیین نمیکنند بلکه سازنده موضوعاتاند و در فرآیند این سازندگی مداخله خود را پنهان میکنند”.
پیشفرضها و انگارشهای Assumption تحلیل گفتمان
” پیشفرضها و مفروضات تحلیل گفتمان که از برآیند قواعد تحلیل متن، هرمنوتیک، نشانهشناسی، مکتب انتقادی، مکتب واسازی، روانکاوی مدرن و دیدگاه فوکو در دیرینهشناسی و تبارشناسی شکل گرفته، عبارت است از :
1ـ متن
یا گفتار واحد توسط انسانهای مختلف، متفاوت نگریسته میشود. یعنی انسانهای مختلف
از متن واحد برداشت یکسان و واحدی ندارند. دالی متفاوت میتواند برای اشاره به
مدلولی ظاهرا یکسان استفاده شود.
2ـ خواندن ( برداشت و تفسیر از متن ) همیشه نادرست خواندن ( برداشت نادرست از متن
) است.
3ـ متن را بایستی بعنوان یک کل معنادار نگریست و این معنا لزوما در خود متن نیست.
4ـ هیچ متن خنثی یا بیطرفی وجود ندارد، متنها بار ایدئولوژیک دارند.
5ـ حقیقت همیشه در خطر است. در هر گفتمانی حقیقت نهفته است اما هیچ گفتمانی دارای
تمامی حقیقت نیست.
6ـ نحو Syntax متن نیز
معنادار است، چون که نحو دارای معانی اجتماعی و ایدئولوژیک است و این معانی در جای
خود به عواملی که دالها را میسازند ـ نظیر : رمزها، بافتها، مشارکتها و تاریخ
مختلف ـ وابستهاند.
7ـ معنا همانقدر که از متن Text ناشی میشود،
از بافت یا زمینه اجتماعی و فرهنگی Context نیز
تاثیر میپذیرد. معنا و پیام یک متن در بین نوشتههای آن متن قرار دارد.
8ـ هر متنی در شرایط و موقعیت خاصی تولید میشود. از اینرو رنگ خالق خود را همیشه
به خود دارد.
9ـ هر متنی به یک منبع قدرت یا اقتدار ( نه لزوما سیاسی ) مرتبط است.
10ـ گفتمان سطوح و ابعاد متعدد دارد، یعنی نه یک سطح گفتمانی وجود دارد و نه یک
نوع گفتمان... .
با تشکر از همکاری دکتر نوروزی و دوستان