معرفی مقاله
نگاهی انتقادی به رویکرد فیض محور در فلسفه اسلامی و پیامدهای آن درتعلیم و تربیت
مقاله "نگاهی انتقادی به رویکرد فیض محور در فلسفه اسلامی و پیامدهای آن در تعلیم و تربیت " کاری از دکتر خسرو باقری و محمد زهیر باقری است؛ که در سال 1390 در مجله پژوهشنامه مبانی تعلیم و تربیت ،دانشگاه فردوسی مشهد به چاپ رسیده است.در این مقاله دو پرسش اساسی مورد توجه است: نخست این که چه شباهتهایی میان رویکرد فیض محور و تشکیکی به هستی و معرفت در فلسفه نو افلاطونی و فلسفه صدرا وجود دارد. دوم این که استلزامهای رویکرد تشکیکی به هستی و معرفت، در قلمرو آموزش و پرورش چیست.
رویکرد فیض محور ، همراه با ویژگی مرتبه ای و تشکیکی در هستی شناسی و معرفت شناسی،یکی از مهمترین و مؤثرترین رویکردهای فلسفی در تاریخ فلسفه بوده است. این رویکرد از فلوطین وفلسفه نوافلاطونی سرچشمه گرفته و بر فیلسوفان مسلمان نیز تاثیرآفرینی ژرفی داشته است.این نوشتار به گونه ای بررسی تطبیقی بین آثار فلوطین و ملاصدرا است. از حیث تعلیم و تربیت و هدفهای آن، مسأله مراتب هستی و شناخت، اهمیت و تأثیرگذاری قابل توجهی دارد و حاصل این بررسی می تواند در فراهم آوردن تنظیم مناسب تری در هدفهای تعلیم و تربیت موثر واقع شود.
فلسفه اسلامی به دو گروه « فیض- محور » و « علّت- محور »تقسیم میشود. دیدگاه گروه نخست، در فلسفه ارسطو و دومی در اندیش ههای فلوطین ریشه دارد. در تحولات معاصر فلسفه اسلامی، گرایش اول، رواج کمتری داشته و دومی گسترش بیشتری یافته است.
یکی از مشکلات فلسفه اسلامی تعارض بین قدمت جهان و آفرینش آن از منظر وحی است. دو گرایش استدلالی برای فراهم آوردن این آشتی ظهور کرد. گرایش اول که راهبر عمده آن ابن سیناست، به تبع ارسطو، آفرینش را با علییت توجیه می کند. این گرایش با شاهکار غزالی، " تهافت الفلاسفه" به شدت منکوب شد.
در گرایش دوم، فیلسوفان مسلمان، به تبع فلوطین، نظریه فیض را مورد توجه قرار دادند. به این معنا که غنا و سرشاری خداوند، به صورت گریزناپذیری به پیدایش موجودات منجر می شود. هما نگونه که شدت درخشش خورشید به پراکندن شعاع های نور آن به اطراف و روشنایی اطرافش منجر می شود.
افلوطین در فلسفه خود مراتب سه گانه احد، عقل و نفس را به عنوان معنویات، فرای عالم مادی در نظر میگیرد و قوس صعود و نزول را مطرح میکند. ملاصدرا این طرح فلوطینی را به صورت تمام عیار مورد قبول قرار می دهد. در هستی شناسی او نیز با متافیزیکی که در نقطه اوجش الهیاتی شده روبروییم، با تشکیک و نزول تدریجی سروکار داریم، با مراتب سه گانه عقل، نفس و طبیعت مواجهیم، با قوس نزول و صعود سیر می کنیم و بالاخره، وحدتی میان فلسفه و عرفان ملاحظه می کنیم.او تاکید می کند که آنچه از فیاض صادر می شود، وجود است نه ماهیت. ماهیات که گونه گونی و تباین را القا می کنند، نمی توانند سلسله متصل فیض را در قوس نزول و صعود برقرار سازند. از این رو، وجود به عنوان امر نازل شونده در نظر گرفته می شود و ماهیات به طور ثانوی و به نحو اعتباری لحاظ می شوند.
مهمترین ویژگی نظریه فیض این است که نوعی پیوستگی و اتصال میان خدا و موجودات برقرار می سازد، به طوری که مجموعه وجود هستی به صورت مراتبی از قوی به ضعیف یا از کامل به ناقص تنظیم میگردد. بر این اساس، حقیقت وجود در کل هستی، در اصل، یکی است و تنها در درجه و مرتبه متفاوت است. ابتدا وجود شروع به نزول کرده و پس از آنکه کاملاً نزول کرد، شروع به صعود به سوی بالاترین درجه وجود به لحاظ مرتبه می نماید. نگارنده در انتهای این بخش به شرح انتقاداتی که به نظریه افلوطین و صدرا مطرح میشود پرداخته و پاسخ هایی برای آنها ارائه میدهد.سپس از پی آمدهای تربیتی این دیدگاه در هدف و مراحل تعلیم و تربیت بحث کرده و اینگونه ادامه میدهد:
1. هدف تعلیم و تربیت: پیآمد این دیدگاه در هدف تعلیم و تربیت را می توان با توجه به مراتب هستی شناختی آن مورد بحث قرار داد. اگر چنین است که مرتبه فرودین جهان، مرتبه طبیعت است و پس از آن، مرتبه نفس و سپس مرتبه عقل و سرانجام احد قرار دارد، بنابراین، می توان همین مراتب را به منزله مراتب اعتلای آدمی در جریان تعلیم و تربیت و منزل نهایی را به عنوان هدف غایی در نظر گرفت. بر اساس دیدگاه تشکیکی، تعلیم و تربیت نباید فرد را در سطح شناخت موجودات محسوس طبیعت نگاه داردو نباید او را در سطح خیال و به عبارت دیگر در عرصه هنر متوقف کند، بلکه چنان که افلاطون نیز پیش از این تاکید کرده بود، باید فرد را به سطح عقل کشاند. با قرار گرفتن در سطح عقل، فرد به درک و شهود نسبت به کلیات و دانش های بنیادی نایل می شود.در ادامه باید از سطح عقل نیز فراتر رفت و به مقام احدیت نایل شد. فلوطین و نیز صدرا، پایان سیر حرکت انسان را به شیوه ای عرفانی ترسیم می کنند.
2. مراحل تعلیم و تربیت. نگرش سلسله مراتبی در دیدگاه تشکیکی اقتضای آن را دارد که بتوان از مراحلی برای تربیت سخن گفت که در آن، رابط های توالی گونه میان هدف هایی چون علم، هنر، فلسفه و عرفان برقرار است. بر این اساس، هدف اصلی و اساسی هر مرحله از جریان تربیت، هدفی ویژه است. در یک مرحله باید حواس و تجربه های حسی فرد، مایهور و غنی سازی شود و در مرحل هی بعد، توانایی خیال ورزی بسط یابد و به اوج برسد و در مرحله سوم، عقل ورزی و فلسفی اندیشیدن باید جایگاه خاص را به خود اختصاص بدهد و سرانجام، تجربه های درونی و عرفانی باید به اوج خود برسد.
توالی مراحل تربیتی ممکن است با دیدگاه توازی گرایانه مورد چالش قرار گیرد. دیدگاه توازی گرا بر آن است که ابعاد مختلف تربیت حسی و تجربی، خیالی و هنری، عقلانی و فلسفی، و شهودی و عرفانی باید در عرض هم قرار گیرند و به طور مثال، در برنامه درسی، این ابعاد در قالب درس هایی در عرض هم ارائه شوند.
برای یافتن راهی جهت آشتی این دو رویکرد، به نظر می رسد می توان از نوعی دیدگاه« توازی گرای ناهمزمان" سخن گفت. مقصود از این تعبیر آن است که ابعاد مختلف توانایی انسان، با هم رابطه توازی و نه توالی دارند، اما این توازی به صورت ه مزمان رخ نمی دهد، بلکه یک بعد می تواند با اندکی تأخیر آغاز شود و آنگاه در کنار بعد پیشین قرار گیرد. تفاوت این دیدگاه با توالی گرایی و توازی گرایی مشخص خواهد بود. در توالی گرایی، مراحل و هدفهای میانی مربوط به آنها، پشت سر گذاشته می شوند. درحالیکه در توازی گرایی ناهمزمان، ابعاد مختلف در کنار یکدیگر باقی می مانند. براساس توازی گرایی ناهمزمان، در آموزش و پرورش می توان به طراحی برنامه های درسی پرداخت که به صورت موازی و نه متوالی مورد استفاده قرار گیرند، اما هر یک از آنها ممکن است در لحظ هی معینی به این رابطهی متوازی ملحق شوند.
علاوه بر این برای من جالب بود در کنار فهم خودم از فلوطین قرائت ملاصدرا از بیان دکتر باقری را هم بخونم