با فلسفه تا تربیت

جمعی از دانشجویان فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان

با فلسفه تا تربیت

جمعی از دانشجویان فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان

با فلسفه تا تربیت

«با دانشجو فراتر از درس کار کنید. با او ارتباط برقرار کنید؛ او را وادار به کار کنید و زمینه‌های تحقیقی را با او در میان بگذارید. مذاکره علمی بین استاد و دانشجو مطلب بسیار مهمّی است.» مقام معظم رهبری۱۳۸۱/۰۸/۲۲


قراری است بین اساتید و دانشجویان.
اینجا،محلی برای تفکر،تحقیق وتبادل نظرآزاد.
از ابتدای فلسفه تا اوج تربیت.
قرار ما اینجاست...

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۸ مرداد ۹۸، ۱۹:۵۳ - Fatih Emlak
    teşekkür
  • ۳۰ آبان ۹۶، ۰۸:۰۴ - پوریا قلعه
    ممنون

عصر روشنگری وتعلیم وتربیت

يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۵۶ ق.ظ

از: سید مهدی میرهادی

دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان



الف )مقدمه و خلاصه تاریخی
     عصر روشنگری که به دورانی اطلاق می شود که قرون 18 و 19 میلادی را در بر می گیرد ، نه فقط نقطه عطفی در تاریخ تمدن بشر به شمار می رود، بلکه دورانی است که طی آن جنبش های مهم فلسفی، علمی  و اخلاقی چشم انداز بشر را در ارتباط با الهیات، انسان، طبیعت واجتماع از بن دگرگون ساختند.    در این دوران،روشنفکران سراسر اروپا در تلاش برای تبیین نظم نوینی هستند که در آن همه روابط انسانی، اعم از همبستگی های اجتماعی و سیاسی و ارتباط انسان ها با قدرت های غالب جامعه یعنی دولت و مذهب از نو تعریف می شود .
     عصر روشنگری (Age of Enlightenment) اصطلاحی است که در تاریخ فلسفه اروپا برای معرفی دوره ای خاص از تفکر وا ندیشه بشری، بعد از رنسانس به کار می رود .مرکز روشنگری ابتدا پاریس بوده و سپس از سرا سر اروپا تا مستعمرات امریکایی گسترش یافت . روشنفکران دوره روشنگری خود را بخشی از جنبش بزرگی می دانستند که مظهر بالاترین آرمان ها و توانایی های بشر بود. آن ها اصلاح طلبانی بودند که اعتقاد داشتند علاقه جدیدی که نسبت به ا ستدلال، نقد وبحث پدید آمده بود، به بهترین وجه به آرمان و هدف ایشان خدمت می کند. (اسپنسر،1391،ص3)

     روشن اندیشی در واقع واکنشی است در برابر شیوه تفکر دیگری که پیش از آن در اروپا رایج بود. در اوایل قرن هفدهم که زمینه انقلاب علمی اروپا فراهم می شود دو مرجع مقتدر بر فضای فرهنگی اروپای غربی حکومت می کردند. اول احکام متون مسیحی ، که کلیسای کاتولیک خود را نگهبان و حافظ آن      می دانست و به هیچ شخص یا مقام دیگری اجازه نمی داد اظهار نظرکند. دوم ادبیات کلاسیک، آثار نویسندگان یونان وروم باستان که در اوائل رنسانس (نوزایی فرهنگ)از نو کشف شده بود وگروه انسان گرایان(اومانیست ها) خوانندگان و ستایندگان آن بودند . این دو مرجع از بسیاری جهات معارض هم بودند ومیان پیروانشان نبرد سختی جریان داشت، ولی هر دو در یک موضوع با هم مشابهت داشتند، وآن نوعی برداشت تاریخی بدبینانه بود، به این معنی که هر دو تاریخ تمدن بشری را نوعی سیر نزولی و انحطاطی تصور می کردند . سیری که از گذشته دور طلایی شروع می شد و به وضع ناهنجار و بد کنونی می رسید. انسان گراها با استفاده از ادبیات و فرهنگ روم ویونان باستان به اتکای فر و شکوه دوران سپری شده به کلیسای کاتولیک حمله می کردند وکلیسای کاتولیک نیز از فلسفه ارسطو یاری می جست و به مصاف انسان گرا ها می رفت که هر دو میراث باستان بود .
     پاپ در آن دوران رئیس مسیحیان بود ومردم برای او اهمیت وجایگاهی بسیار بالا قائل بودند . پاپ برای شاهزادگان نیز رعب آور بود زیرا می توانست آن ها را از اریکه قدرت به زیر بکشد .
     روشنگری به تدریج در قرن هجدهم میلادی به صورت فرایندی تاثیر گذار در آمد و بطور عمده در فرانسه، انگلستان و آلمان ظهور کرد. نامداران بزرگ روشنگری عبارت بودند از: بیکن ،مونتسکیو، دکارت، لاک، نیوتن، ولتر، دالامبر، هولباخ وکانت. در میان طیف وسیع کوشندگان روشنگری ، هم فلیسوفان تجددگرا جای می گرفتند . هم اندیشه وران الهی وهم ادیبان ، شاعران وخطیبان .
     بیکن (1626- 1561) دولتمرد و فیلسوف ا نگلیسی بود که پدر فلسفه تجربی نام گرفته است. او سلف بزرگ جان لاک محسوب می شود و بانی اصلاح بزرگی در معرفت شناسی بود که بر مشاهده مستقیم استوار بود و جهان بلا واسطه تجربه حسی را جانشین پرستش کور کورانه اعتبارات ومقبولات کرد .
     جان لاک در بیرون از حوزه فلسفه نیز موثر واقع شد .تالیفات او در باره سیاست، الهام بخش اصلاح طلبان عصر روشنگری شد . مطابق با دیدگاه او ،توافق مردم تنها اساس اقتدار حکومت است واگر پادشاه از قدرتش به نحوی مستبدا نه استفاده کند ،آنگاه مردم آزادند برای خود تصمیم بگیرند .
     نیوتن (1727 ـ1642 ) دستاوردهای علمی عظیمی را باعث شد .به نظر ولتر آنچه نیوتن را بعنوان یکی از نامداران عصر روشنگری معرفی می کند ،این است که بسیاری از گزارش های عمومی از آثار نیوتن، جهانی را وصف می کرد که بیش از آنچه مورد نظر خود نیوتن بود ،مکانیکی به نظر می رسد وجهان را مجموعه منظمی معرفی می کرد که نظمش قائم به خویش است .(اسپنسر،1391،ص45 )
     فیلسوفان و دانشمندان عصر روشنگری، پیامبرانی بودند که روح تازه ای را که بر عقل دمیده شده بود یعنی تسامح وپیشرفت را تبلیغ می کر دند .
     انقلاب انگلستان (1688 ) جنگ های استقلال امریکا و تشکیل دولت امریکا (1783ـ1776) و انقلاب کبیر فرانسه (1789) که همه نمادی از غلبه طبقه سرمایه دار بر طبقه فئودال ها و پادشاهان بود، از ثمرات عصر روشنگری به حساب می آیند .
     پیام های عصر روشنگری تا اواخر قرن نوزدهم همچنان درخشان و پررونق بود، اما با آغاز قرن بیست و همزمان با صدرو دستاوردهای مدرنیته به سایر کشور های جهان، به تدریج در پیکره این بنای به ظاهر استوار وپابرجا آثار شکست وگسست پیدا شد . اگر قرن هفدهم و هجدهم را آوردگاه ایده های روشنگری وقرن نوزدهم را عرصه عینی وعملی الگوهای روشنگری بدانیم، باید قرن بیستم را میدان آزمون نتایج ودستاوردهای این جنبش به حساب آوریم. البته باید توجه داشت که بسیاری از مفاهیم و آموزه های  عصرروشنگری، علیرغم بطلان بسیاری از تئوری های آن همچنان در فرهنگ فکری جوامع کنونی حضور دارد وبه حیات خود ادامه می دهد . علم پرستی در فرهنگ عامه و نه در نظریه های معرفت شناسی معاصر، نمونه ای از این حضور است .

ب)مفاهیم واصول عصر روشنگری:
     برای روشنگری تعاریف گوناگون ارائه شده است. یکی از مهم ترین تعاریف مربوط به کانت است. بنابر تعریف کانت، روشنگری، رهایی انسان است از ناپختگی به معنای ناتوانی انسان در به کارگیری هوش واستعداد خود بدون هدایت دیگری .
     به نظر کانت شعار روشنگری این است : جرات کن که بیندیشی ،جرات کن که از عقل خویش استفاده کنی، شجاعت استفاده از عقل خودت را داشته باش .( اسپنسر،1391، ص154)
     تفکر پویا ومستقل، اساس روشنگری است. روشنگری در پرسش از ماهیت چیزها، هیچ گونه محدودیتی را به رسمیت نمی شناسد . پرسش های روشنگری همه، پرسش های فلسفی اند که به طور همزمان ،حقایق مسلم واصول ثابت وبدیهیات وحتی خود فلسفه را به چالش می کشاند .
     روحیه کلی نهضت روشنگری دارای خصوصیت عقل گرایانه بوده است. به این معنی که متفکران ونویسندگان این دوره اعتقاد داشتند که عقل بشری ابزار خاص و یگانه حل مسائل مربوط به انسان و جامعه است. همانطور که نیوتن طبیعت را مورد تفسیر قرار داده بود وطرحی برای پژوهش آزاد و معقول و فارغ از تعصب عالم طبیعت فراهم آورده بود انسان نیز باید عقل خویش را برای تفسیر حیات سیاسی، اجتماعی، دینی واخلاقی به کار گیرد . مقصود کلی نویسندگان عصر روشنگری از عقل، عقلی بوده که اعتقاد به وحی، تسلیم در برابر قدرت ومرجعیت هرچیز، احترام به آداب و سنن و نهاد های تثبیت شده مانعی در راه آن نباشد .(کاپلستون ، ج4 ، 1389 ، ص49 )
     حتی آن کسانی که اعتقاد دینی را حفظ می کردند صرفا آن را بر مبنای عقل صرف و بدون اتکا به وحی الهی تردید نا پذیر ویا تجربه عاطفی یا عرفانی تبیین می کردند. در حوزه اخلاق این تمایل وجود داشت که اخلاق را از همه مقدمات مابعدا لطبیعی وکلامی منفک کنند و از این حیث آن را علمی مستقل سازند . در قلمروهای اجتماعی وسیاسی نیز متفکران عصر روشنگری در صدد بودند تا مبنایی معقول و توجیهی برای اجتماع سیاسی بیابند.(همان ص50)
     در عصر روشنگری متفکران و فلاسفه در حقیقت به دنبال قبولاندن فرهنگ علمی و عقلی عصر جدید به جامعه بودند. این فرهنگ علمی وعقلانی معطوف به مهندسی اجتماعی جامعه وصورت بندی جدید در حقوق سیاست و تاریخ و علوم طبیعی و الهیات بوده است. فلسفه روشنگری در صدد بود فلسفه را از چارچوب های خشک عقلی قدیم و تقید به تعدادی اصول موضوعه تحول ناپذیر به نیرویی جنباننده و تحول آفرین تبدیل کند که با حرکت آزاد خود، فرم واقعیت اجسام طبیعی وامور معنوی را کشف کند . با این تعبیر، قلمرو فلسفه دیگر محدوده خاصی از شناخت نیست که در کنار یا فوق اصول شناخت طبیعت قرار گیرد، بلکه فلسفه واسطه ای است برای قاعده مندی و فرمول بندی اصول شناخت طبیعت و واسطه ای برای تحول در آن. (خاکی،1390،ص431)
     به تعبیر کاسیرر: همه مفاهیم و مسائل فلسفی که سده هجدهم به سادگی از دوران گذشته می گیرد به وضعیت هایی تازه منتقل می شوند وبه تغییر ماهوی دچار می گردند . آن ها از فرم های ثابت و تمام شده به نیروی فعال واز نتایج محض به فرمان هایی لازم الاجرا مبدل می شوند. در واقع معنای آفرینندگی اندیشه روشنگری در محتوای اندیشه ای ویژه تجلی نمی کند، بلکه در کاربردی که روشنگری از اندیشه فلسفی ارائه می دهد، در مقام وظیفه ای که به چنین اندیشه ای محول می کند نمایان می شود.(کاسیرر،1377،ص45 )
     دانشمندان دایره المعارف نقش عقل را این گونه ترسیم می کنند: عقل نزد فیلسوف همانند فیض نزد فرد مسیحی است . رحمت بخشایش الهی است که مسیحی را به عمل وا می دارد ، اما در فیلسوف ،عقل است که وی را به تکاپو وا می دارد. نیوتن پرچم دار دعوت به علم طبیعت بودو جان لاک پرچم دار دعوت به طبیعت انسانی به برکت پیشوایی آن ها ، علم جدید برای اولین بار عملا در همه فعالیت های انسانی نفوذ کرد و بر هر فرد روشنفکری تسلط یافت . (خاکی،1390،ص434)
     همه جهان روشنفکر قرن هجدهم، با قوتی بیشتر از هر دوران دیگر معتقد شده بود که مفیدترین وخدایی ترین نیروی زندگی انسان وعالی ترین افتخارات انسانی ودرخشان ترین گوهری که به دست دارد ، علم است وبرای اولین بار در تاریخ دراز انسانی این اعتقاد در مردم نفوذ یافت که سعادت انسان با دانش انسانی همگام است. قرن هجدهم بیشتر از هر چیز عصر ایمان به علم بود . اما این ایمان به علم حاصل ایمان به عقلانیت خود بنیاد بوده است. پس نمی توان این دو را از هم تفکیک کرد . علوم جدید بدون عقل جدید میسر نمی شود. اما اعتقاد عمومی به علم به دلیل اثر عینی وملموس آن است .در نتیجه، با پذیرش چنین عملی خواه ناخواه عقلانیت عمومی جامعه نیز هم سو با عقلانیت مدرن می گردد . بر این اساس می توان مدعی شد که عصر روشنگری ،دوره ایمان به قدرت عقل وعلم است که جایگزین ایمان به قدرت وحی ودین الهی شده است .(همان ،ص433)   
     مهمترین اصول و آموزه های عصر روشنگری را می توان به قرار زیر برشمرد:
      1- پیشرفت: از نظر اصحاب روشنگری، پیشرفت عبارت بود از پیش بردن کار عقلانی کردن انسان، واین عقلانی کردن متضمن رهایی انسان از قید خرافه دینی واشکال غیر عقلانی حکومت ،اعم از حکومت کلیسایی ومدنی بود . (کاپلستون ،ج 6، 1389 ،ص420)
     2- آزاد اندیشی: دیدرو در دائره المعارف معروف خود بیان می کندکه کسی که تعصب، سنت ، مقبولیت همگانی واقتدار را پایمال می کند ،جرات می کند که خود بیاندیشد،ودر پی شفاف ترین اصول کلی باشد وچیزی جز آنچه عقل، علم وتجربه بدان گواهی می دهند را نپذیرد .انسان عصر روشنگری نه از کسی اجازه می گیرد و نه از کسی تقلید می کند. (اسپنسر ،1391،ص51)
     3ـ تضعیف وحذف دین ومتولیان رسمی آن: تقریبا تمامی ناموران وبزرگان عصر روشنگری به نوعی دین ودینداری را مورد حمله قرار داده اند . دوبوفون در کتاب تاریخ طبیعی می گوید: جهان در وضعیت کنونی خود آنچنان نیست که خداوند در آغاز آن را آفریده بود. دیدرو در مقایسه ای که بین کشیش وفیلسوف بعمل می آورد ،کشیش را فردی می داند که نظام فلسفی و فکری او آمیخته با ابهام و بی معنایی است ،به گونه ای که او ناخودآگاه تمایل به آن دارد که در جهل و بی خبری باقی بماند. در نظر دیدرو عقل دشمن ایمان است.دیدرو ضدیت خود با کشیشان، بعنوان نماد مذهب را در این جمله به خوبی بیان کرده است که : فیلسوف، هرگز کشیشی را نکشته در حالی که کشیش نه تنها فیلسوفان بسیاری را به هلاکت رسانده، بلکه پادشاهان زیادی را نیز کشته است . (همان ،ص110 )
      ولتر نیز در بیانی می گوید: شاید برای بیماری واگیر دار تعصب دینی هیچ راه دیگری نباشد جز آن که مردم خود به تنویر ذهن خویش دست یازند. در آمریکا نیز افراد مشهوری چون جفرسون(1826-1743) تلاش داشتند تا دین را از صحنه زندگی اجتماعی وسیاسی حذف کنند. او می گوید این که کسی بگوید چندین خدا وجود دارد ویا مدعی شود ذات مقدسی وجود ندارد، چه زیانی به ما می رساند ؟ نه جیب کسی را زده و نه پای کسی را شکسته است .        
     در عصر روشنگری همواره تلاش بر آن بود تا خدا را با قوانین طبیعت یکسان بینگارند. خداوند در این دیدگاه به مثابه ساعت ساز بزرگی است که جهان را خلق کرده و قوانین لایتغیر آن را وضع نمود تا با آن قوانین جهان بچرخد ،سپس خود از صحنه کنار رفت .
     دیوید هیوم(1776- 1711) که از شاخص ترین چهره های جریان روشنگری است، نیز می گوید : دلایل ما برای حقانیت دین مسیحیت از دلایل مان برای درستی ادراکات حسی مان کمتر است. او معتقد است برای مفهوم صانع هیچ استدلالی وجود ندارد و هر بیانی که اوصاف ومشخصات او را بیان کند ، قطعا کاملا غیر منطقی است وبه لحاظ عقلانی ،ایمان  به هیچ روی قابل دفاع نیست .
      کاپلستون درجلد ششم تاریخ فلسفه خود نیز معتقد است : فلسفه عصر روشنگری متضمن جدایی اخلاق از مباحث ما بعد الطبیعی وکلامی بود . (کاپلستون ، 1389 ،ص19)
     البته برخی در پی آن هستند که ویژگی ضد دینی عصر روشنگری را تعدیل ویا حتی انکار نمایند . آن ها معتقدند این تصور غلطی است که قرن هجده را بعنوان قرنی تصور کنیم که ایمان ودین در آن ،در حال عقب نشینی بوده اند. شاهد این مدعا، بوجود آمدن فرقه های مذهبی در این قرن نظیر متدیسیم در انگلستان، فرقه عرفانی هاسیدیک در میان یهودیان لهستان، جنبش پیتیسم در میان پروتستان ها ی آلمان  و جنبش مذهبی بیداری بزرگ در مستعمرات آمریکای شمالی است. همه این جنبش ها بر زهد شخصی تاکید می کردند واحساسات مذهبی را اساس اندیشه خود به شمار می آوردند. (اسپنسر،1391،ص 113) 
     به نظر من اولا تعداد این فرقه ها محدود بوده وبیانگر مدعای فوق نیست . اما مهمتر این است که همه این فرقه ها یا جنبش ها به نوعی مذهب گروهی یا شخصی با ملاک های غیر مرتبط با حقیقت دین و وحی بوده است . نظیر این فرقه ها وجنبش ها در دوران معاصر نیز فراوان وجود دارد که خود دلیلی بر انحراف از دین ودوری از حقیقت وحی بوده وهست. از نمونه های دیگر ضدیت با دین در این دوران می توان به محدود ساختن نقش دین به مسائل عبادی و فردی وکنار گذاشتن کلیسا وکشیشان از پیکر جامعه وسیاست اشاره نمود .
     4ـ تضعیف حکومت وقدرت پادشاهان: کتاب روح القوانین مونتسکیو باعث شد این عقیده که پارلمان باید امتیازات تاج وتخت را محدود کند، در سطوح وسیع معتبر شناخته شود. از نظر متولیان عصر روشنگری منشا قانون عبارتند از : ماهیت انسان، شهادت عقل و اراده خطا ناپذیر عامه مردم است. مونتسکیو معتقد بود رضایت ملت سر منشا همه قدرت های سیاسی و مدنی است وهیچ حاکم مطلق و حقیقی ای جز ملت نیست و قدرت حاکم یا پادشاه باید توسط قانون و تفکیک قوا محدود گردد.
     5ـ جایگاه روشنفکران: روشنفکران در این دوره شخصیت های مرجع ومعتبری در جامعه بودند و مردم آنها را مانند پیامبران ارج می نهادند.
     6ـ انسان گرایی :توجه به حقوق وآزادی های بشر و نگرش به انسان بعنوان موجودی آزاد ، مختار و   خرد ورز که غایت ذاتی وفی نفسه است ونباید وسیله ای در خدمت غایت های فرعی تلقی شود.
     7ـ نسبی گرایی معرفتی: اعتقاد به نسبی ،محدود وغیر مطلق بودن معرفت بدلیل محدودیت ذهن بشر که پیامد آن تساهل ومدارا در برابر نظریات گوناگون وانتشار آن برای تضارب آرا بود .در این جهان ودر میان انسان ها ،هیچ کس عقل کل ودانای خطا ناپذیر نیست .
      8ـ خود بنیادی: روشنگری هیچ منبعی را برای سعادت بشر ،جز خود بشر به رسمیت نمی شناسد وتدارک مفهوم خیر انسان را به خودش می سپارد .رهیافت روشنگری به سعادت بشر ،رهیافتی غیر دینی، انسان محور و دنیا گرا است .
     9ـ سکولاریسم: انسان خردگرای خود بنیاد خواستار حکومت خرد گراست واین نوع حکومت نمی تواند توسط کلیسا و مذهب ایجاد وتاسیس گردد. بدین ترتیب دین زدایی از حوزه تصمیمات اجتماعی و سیاسی رقم می خورد و بتدریج به همه حوزه های زندگی تسری می یابد.   
     10- آزادی مذهب: آزادی مذهب در ذات خود علاوه بر حق داشتن مذاهب گوناگون برای افراد، به معنای آزادی نداشتن مذهب و حق بی مذهبی نیز هست.
     11ـ آزادی بیان و انتشار عقاید: این اصل نتیجه مستقیم نسبی گرایی معرفتی است.اینکه حرف آخر نزد هیچ کس نیست وعقاید هر کس محترم وقابل انتشار است.
     12- دنیا گرایی: آنچه مهم است سعادت دنیوی بشراست وهر چیزی که به این امر یاری می رساند. 
ج) نقد روشنگری:
    1- نظام سرمایه داری بر آمده از تفسیر روشنگری از عقلانیت ابزاری ، بیشترین نقش را در گسترش نگرش ابزار گونه به انسان داشته است . غرب مدرن با ارائه تعریفی خاص از ماهیت انسانی وغایات حیات بشری ، با نفی همه اصول ثابت عقلانی (عقل نظری وعملی ) وبا ارائه تعریف جدیدی از عقلانیت به نام عقلانیت ابزاری ، در عمل خواسته ها وتمایلات بشری را در زندگی فردی و قدرت و سرمایه را در زندگی اجتماعی حکم فرمای مطلق نمود .
    2- هر چند سکولاریسم در آغاز تنها به جدا ا نگاری دین از دولت تعریف می شد اما اندک اندک معلوم شد که این جدایی در همه حوزه ها ی حیات اجتماعی رخ می دهد . در سکولاریسم همه نهادهای اصلی جامعه از آموزش، تربیت ومعیشت گرفته تا هنر وادبیات از حوزه دین و معنویت فاصله می گیرندو عملا کارکردهای مهم دین جای خود را به نگرش های مادی وعرفی می دهد . هر چند روشنگری، ستیز آشکار با دین را وجهه همت خود قرار نمی دهد اما با ساختن رقیبان جدی برای دین وجایگزین کردن آن ها به جای دین عملا ظریف ترین ودر عین حال شدیدترین رویارویی را با دین کلید زده اند. در نهضت روشنگری جریان هایی رویید و بالید که بیشترین حمله ها و چالش ها را با اتکا به همان اصول روشنگری نسبت به بنیاد دین و معنویت روا داشتند. بی گمان می توان گفت که در طول تاریخ هیچ گاه تا بدین پایه بر علیه دین و معنویت ستیزه جویی نشده بود. ستیزه هایی که با شعار هایی همچون علم جویی،حقیقت یابی و دفاع از حقوق انسان حمایت و پشتیبانی می شد.
     3- آزادی اندیشه فقط در گرو رهایی از نیروهای محدود کننده خارجی، نظیر کلیسا یا پادشاهان نیست.
     4- روشنگری از یک سو هیچ منبعی را برای سعادت بشر، جز خود بشر به رسمیت نمی شناسد واز سوی دیگر معرفت های بشری را محدود و نسبی می داند .
    5- حکومت های به ظاهر خردگرای مبتنی بر روشنگری دست کمی ازحکومت های پادشاهی و کلیسایی نداشته و ندارند. جدایی دین از سیاست، جایگزینی اختناق مدرن با اختناق سنتی،وجایگزینی ستم سیاسی واقتصادی آشکار با ستم سیاسی پنهان و سلطه بی رحمانه سرمایه داری بود .
     6- آزادی مذهب در واقع به معنای آزادی لامذهبی بود.در فضای اجتماعی هوسناک و فارغ ازهرگونه مرجعیت اخلاقی، مذهب عملا جایی برای تنفس ندارد .
     7- حاکمیت روش علمی و خدایی علم که مورد تاکیدروشنگری بود، اکنون با چالش هایی سخت مواجه شده واز رونق افتاده است .
     8- جهان بینی مکانیکی در باره عالم، عملا ترویج بی خدایی است. زیرا خدای ساعت ساز خدای بازنشسته ایی است که در اداره هستی، نقشی ندارد.
     9- بشر امروز شاهد است که آزادی بیان وآزادی انتشار عقاید ادعایی بیش نبود وامروز که تمامی آمال روشنگری، جامعه عمل پوشیده، حاکمیت رسانه های جهان سرمایه داری امکان تنفس را از حلقوم  مخالفانش نیز دریغ کرده است.
     10- مشکلات و بحران های فراهم آمده برای ایده روشنگری در قرن بیستم خود حدیث مفصلی است که نیاز به بحث جداگانه دارد وخوشبختانه در سال های اخیر در خود غرب ودر کشور ما از سوی اندیشمندان مورد بررسی قرار است .این مشکلات با بحران های سیاسی ونظامی آغاز شد که با بهره برداری از نو آوری های نوین، جهان را به کام دو جنگ ویرانگر کشاند. اما هنگامی که بحران های اجتماعی اخلاقی و زیست محیطی بر حیات مدرن سایه انداخت معلوم شد که این ها همه معلول بنیادهای معرفتی است که در هسته تئوریک جنبش روشنگری ریشه دارد .البته بحران های درونی دراین هسته نظری تنها از دهه شصت کاملا آشکار شد و معلوم گردید که نه تنها مفاهیم اجتماعی و سیاسی روشنگری هنوز به درستی تبیین نشده است والگوهای بر آمده از آنها دچار ناسازگاری های درونی هستند، بلکه مهمترین ایده نظریه روشنگری یعنی دانش مدرن و علم تجربی نیز از عقلانیت ومنطق لازم برای دفاع از خود برخوردار نیست .
     11- اصالت عقل منقطع از وحی یا همان عقل گرایی اومانیستی در عصر روشنگری از صورت معرفت شناختی وما بعد الطبیعی خارج گردید ودر هیات اندیشه های سیاسی و نظریات اقتصادی ونظام های حقوقی بسط وتفصیل یافت وبه نوعی به فرهنگ مسلط جهان تبدیل گردد .(زرشناس ، 1387 ، ص87)
د)تاثیر روشنگری بر تعلیم وتربیت:
     در نظام تربیتی قرون وسطی مدارس ابتدایی ومتوسطه وابسطه به کلیسا بود ،موضوعات درسی حول محور مطالب دینی دور می زد ، برنامه توسط آباء کلیسا ارائه می شد و روش ، همان روش اسکولاستیک یا مدرسی بود که تاکید بر کتاب مقدس وآراء بزرگان دین داشت. اگر به آثار فلاسفه یونان وحکمای اسلام عنایتی می شد تنها به منظور اثبات نظر آباء کلیسا وتحقق دیانت مسیح بود .با ظهور نهضت رنسانس که آن را تجدید حیات فرهنگ وادب وعلم نامیده اند، تحولی اساسی در نگرش فلاسفه واندیشمندان نسبت به انسان پدیدار گشت . دین که تا این زمان محور همه امور بود ، از اریکه قدرت به زیر آمد . اعتماد به انسان وپیروی از عقل جایگزین دیانت شد . متفکران دوره رنسانس را فرهنگ پژوه نامیده اند . این عده معتقد بودند که انسان به مدد عقل وتجربه خود وبدون استعانت از آثار آباء کلیسا وحکمای یونان وروم ،میتواند به حقایق دست یابد . (ماهروزاده،1389،ص84)
     یکی از جریان های فکری ـ دینی این دوره نهضت اصلاح دینی لوتر است ، که منجر به پیدایش مذهب پروتستان شد . این نهضت تاثیری ژرف بر تعلیم وتربیت داشت . لوتر معتقد بود همه افراد اعم از فقیر وثروتمند ،زن ومرد باید از آموزش وپرورش بهره گیرند . برای به انجام رسیدن این هدف ،نخست هر کس در هر مقام ودر هرکجا که هست وظیفه دارد به بسط وگسترش مدرسه همت گمارد . دوم اینکه دولت باید خود عهده دار این امر گردد ومخارج آن را بپردازد . لوتر درصدد بود تا خواندن وفهم کتاب مقدس را از انحصار عده ای خاص در آورد . به همین جهت توصیه می کرد تا این کتاب به زبان مادری اقوام مسیحی آموزش داده شود . (همان)
     بتدریج در کشور هایی که مذهب پروتستان رواج داشت ،مدارس ابتدایی توسط کلیسا ،دولت ومردم تاسیس شد و مقدمات آموزش اجباری وهمگانی در سطح ابتدایی فراهم آمد . دیری نگذشت که در این کشورها دبیرستان هایی با برنامه ها وروشی جدید زیر نظارت دولت تاسیس شد. در این دوره علاوه بر نهضت فرهنگ پژوهی اومانیستی ونهضت اصلاح دینی که منجر به ظهور مذهب پروتستان شد ،نهضت دیگری که همگام با پیشرفت علوم وفنون توسط فرانسیس بیکن و رنه دکارت به وقوع پیوسته بود، تاثیری ژرف بر تعلیم وتربیت داشت. آراء این دانشمندان در باب علم سبب شد تا افق جدیدی در برنامه های مدارس متوسطه وسطوح عالی گشوده شود و علوم جدید همچون ریاضیات، فیزیک و مکانیک در برنامه مدارس راه یابد . همچنین در زمینه روش ها نیز تحولی اساسی اتفاق افتاد . تاکید بر حس وتجربه در یادگیری ومطالعه طبیعت از اهمیت ویژه ای بر خوردار شد . این دگرگونی در اندیشه های تربیتی را می توان در آراء مربیانی همچون کمنیوس ،لاک و روسو مشاهده کرد . (ماهرو زاده ، 1389، ص85)                 
با توجه به تدریجی بودن تغییرات در نظام های تعلیم وتربیت عصر روشنگری که گاه حتی چندین دهه به طول انجامیده، در مجموع می توان موارد زیررا از مهمترین تاثیرات عصر روشنگری بر تعلیم وتربیت دانست:
     1- علوم جدید همچون ریاضیات، فیزیک ومکانیک در برنامه درسی مدارس راه یافت وتاکید بر حواس وتجربه در یادگیری از اهمیت ویژه ای بر خوردار شد .
     2- با تضعیف جایگاه کلیسا درجوامع اروپایی، مرجعیت و سندیت اخلاقی و رفتاری دین، در مدارس بی رنگ گردید وجای آن را علم گرایی و علم پرستی گرفت.
     3- در نتیجه آموزه های روشنگری، کودک مداری به تدریج در مدارس رایج و آنچه انقلاب کپرنیکی در تعلیم وتربیت نام گرفت،رواج یافت. این تغییر خود موجی از تغییرات را در سال ها ودوره های بعد ایجاد نمود .تقویت جایگاه کودک و اولویت یافتن نیاز های او، به کار گیری روش های مبتنی بر فعالیت ها وعلایق کودک، نمونه ایی از این تغییرات است.
     4- در اثر تعالیم دوره روشنگری اهمیت وامید به آموزش وپرورش برای اصلاح بشر وجوامع افزایش یافت و دولت ها و خانواده ها را نسبت به امر تعلیم وتربیت دخیل و مسئول نمود.
     5- در عصر روشنگری به دلیل اعتقاد به آزادی مذهب و عقیده، آموزش های اخلاقی و دینی به شدت محدود گردید.
     6- با افزایش جایگاه کودک درآموزش و پرورش دوران روشنگری، قوانین سخت گیرانه ومجازات های شدید و بویژه تنبیه بدنی به تدریج از مدارس رخت بربست.                   

                                                                                         

منابع وماخذ :
1- اسپنسر، لوید (1391) روشنگری، ترجمه مهدی شکیبا نیا، انتشارات پردیس دانش، تهران .
2- خاکی قراملکی، محمد رضا (1390) گفتمان تجدد، انتشارا کتاب فردا، قم .
3- زرشناس، شهریار (1387) مبانی نظری قرن مدرن، انتشارت کتاب صبح، تهران.
4- زیبا کلام، فاطمه(1390) سیر اندیشه فلسفی در غرب، انتشارات دانشگاه تهران، تهران .
5- کاسیرر، ارنست (1377) فلسفه روشنگری، ترجمه ید اله موقن، انتشارات نیلوفر، تهران .
6- کاپلستون، فردریک (1389) تاریخ فلسفه جلد چهارم، ترجمه غلام رضا اعوانی، انتشارت سروش، تهران .
7- کاپلستون، فردریک(1389) تاریخ فلسفه جلد ششم، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، انتشارت علمی فرهنگی، تهران
8- ماهرو زاده، طیبه (1389) فلسفه تربیتی کانت، انتشارات سروش، تهران.







       




       

۹۴/۱۱/۲۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی