با فلسفه تا تربیت

جمعی از دانشجویان فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان

با فلسفه تا تربیت

جمعی از دانشجویان فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان

با فلسفه تا تربیت

«با دانشجو فراتر از درس کار کنید. با او ارتباط برقرار کنید؛ او را وادار به کار کنید و زمینه‌های تحقیقی را با او در میان بگذارید. مذاکره علمی بین استاد و دانشجو مطلب بسیار مهمّی است.» مقام معظم رهبری۱۳۸۱/۰۸/۲۲


قراری است بین اساتید و دانشجویان.
اینجا،محلی برای تفکر،تحقیق وتبادل نظرآزاد.
از ابتدای فلسفه تا اوج تربیت.
قرار ما اینجاست...

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۸ مرداد ۹۸، ۱۹:۵۳ - Fatih Emlak
    teşekkür
  • ۳۰ آبان ۹۶، ۰۸:۰۴ - پوریا قلعه
    ممنون

یک سه شنبه یک کتاب

سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۰۸ ق.ظ

معرفی از  : راضیه بدیعیان.

دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان

کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلامی

حنا فخوری و خلیل جر
ترجمه عبدالمحمد آیتی

این کتاب توسط حنا فاخوری وخلیل جر تالیف شده و  عبدالمحمد آیتی نیز آن را ترجمه نموده است. عنوان اصلی کتاب تاریخ الفلسفه العربیه و در دو جلد تدوین شده  است اما با توجه به اینکه در جاهایی دو نویسنده اشاره نموده اند که این کتاب را می توان تاریخ فلسفه اسلامی نیز نامید مترجم این عنوان را برای آن برگزیده است . کتاب به چهار باب تفکیک شده است. باب اول،مقدمات عامه، باب دوم فلسفه اسلامی،باب سوم فلسفه اسلامی در مغرب و باب چهارم فلسفه تاریخ و اجتماع است.

با ب اول:

نویسنده باب اول را به سه فصل تفکیک کرده است. فصل اول فلسفه و مکتب های فلسفی است. در این فصل نویسنده ضمن اشاره به جمله سقراط«نفس خود رابشناس»معتقد است سقراط با این جمله حدود فلسفه و اقسام آن را تعیین کرده است.در ادامه نویسنده ضمن تبیین رابطه فلسفه با سایر علوم مزیت فلسفه برعلم را تحقق دو هدف اساسی می داند که علم در بالاترین درجه خود از دست یابی به آن عاجز است1-معرفت عالم وجودو تفسیر آن 2-معرفت خیر و تعیین روش آدمی. همین دو هدف است که فلسفه و علم را به هم نزدیک می کند.از نظر نویسنده مزیت علم بر فلسفه نیز یقینی بودن تحقیقات علمی است که می تواند هر ذی شعوری را مجاب کند. در حالی که نتایج حاصل ازفلسفه پیش فرضی است.

فصل دوم:فلسفه قدیم در شرق

در این فصل نویسنده ضمن بیان نقل قولی از مستشرق مشهورماسون اورسل محدود کردن منشاء فلسفه به غرب  را زیر سوال برده است.وی چنین بیان می کند« فکر در مغرب زمین در هیچ مرحله ایی از تاریخ بریده ازدیگر قسمت های عالم نبوده است در واقع یک حقیقت بیشتر وجود ندارد و آن اوراسیاست که طرف شرقی آن آسیاست و طرف غربی آن اروپاست.

دراین فصل نویسنده ضمن اشاره به تمدن مصر باستان ادعا می کند مصر فراعنه معلم بشریت است.پس از مصر باستان تمدن سومر و بابل و آشور مورد توجه قرار می گیرد . نویسنده معتقد است غلبه ی مردوک  خدای سومری ها بر خدایان دیگر و تک خدایی شدن اقوام تابع آنها را  منشاء توحید  سامی می داند.

 تمدن ایران را نیز از نظر تاثیر بر تمدن غرب و اسلام مورد توجه قرار گرفته است.ظهور زرتشت و آیین زروانی که از نظرنویسنده منشاء اعتقاد به رجعت در برخی فرق اسلامی از آن نشأت گرفته از جمله عناصر مورد توجه نویسنده در فرهنگ و تمدن ایران باستان است.

اندیشه ی هند باستان  نیز از نظر اعتقاد به تناسخ، تقسیم طبقاتی، و تصوف هندی از جمله موارد مورد توجه نویسنده است.

 فصل سوم به فلسفه قدیم غرب اختصاص دارد.در بخشی ازاین فصل نویسنده به عناصر شرقی فلسفه ی فلوطبن می پردازد. وی معتقد است هرچند فلوطین به فلسفه ی ایران و هند علاقمند بود ولی مهم ترین عقیده ی ایرانیان در آن زمان پرستش میترابود که به جهان نور می پاشید. اما منشاء دیدگاه فلوطین مبنی بر غیر متناهی بودن ذات خداوند ازاند یشه های هند نشات گرفته است.

باب دوم : فلسفه اسلامی

باب دوم شامل شش فصل است.. فصل اول با عنوان نظرات و آراء  به بررسی دودیدگاه در مورد فلسفه اسلامی پرداخته دیدگاه اول منکران فلسفه اسلامی است که بر اساس دیدگاه آنها چیزی به عنوان فلسفه ی اسلامی وجود ندارد و آنچه به عنوان فلسفه ی اسلامی شهرت دارد آمیزه ایی است از اندیشه ارسطو و نوافلاطونیان که به وسیله ی ایرانیان رواج یافته است.

 دیدگاه د وم بر وجود فلسفه اسلا می صحه می گذارد البته فلسفه ایی که چون اسلام  که اقوام و ملل گوناگون را زیر یک علم درآورد  تنها  از اسلام ماهیت نگرفته است بلکه ماهیت آن از ایرانیان، سریانیان، مصریان بربرها، هود و مصر  و حتی یونانیان و یهودیان ونصرانی ها تاثیر پذیرفته است.،

 فصل دوم با عنوان اسلام به ارکان اسلام اعم از قرآن، سنت و فقه می پردازد. فرق اسلامی اعم از خوارج، شیعه،زیدیه، غلات شیعه،امامیه و معتزله می پردازد. نویسنده معتزله را معتبر ترین و قدیمی ترین مکتب و اندیشه و فکر نزد مسلمین می داند و معتقد است محققان حوزه ی فلسفه ی اسلامی باید به سراغ کتب معتزله بروند نه کتب کسانی مانند فارابی، ابن سینا و ابن رشد.

معتزله بر این اعتقادند که انسان به مدد عقل قادر به شناخت خداوند است.به زعم نویسنده معتزله اولین متفکران اسلامی هستندکه مذهب فلسفی مستقلی بنا نهاده اندکه شامل الهیات و طبیعیات و علم النفس و اخلاق و سیاست بود.

فصل سوم با عنوان علم  کلام ابتدا   نحوه پیدایش علم کلام  را تبیین می کند سپس به زندگی و عقاید ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری نواده ی ابوموسی اشعری موسس علم کلام  و پیروانش می پردازد.اشعری در بدو امر از پیروان سر سخت معتزله بود اما در نهایت دشمن سرسخت آنها و به قولی یکی از عوامل اضمحلال آنها گشت.

فصل چهارم به غلات شیعه اختصاص دارد. نویسنده معتقد است غلات شیعه از اسلام فاصله گرفتندو جماعات سیاسی و فکری و دینی مستقلی تشکیل دادند که درتاریخ فکر اسلام اثری عمیق داشت.اسماعیلیان وقرمطیان از جمله غلات شیعه  عنوان شده اند. در این فصل به برخی قیامهای ایرانیان که درراستای احیای ملیت و تمدن خود به پاکردند اشاره شده است.ازجمله به مزدک،خرمیان و بابکیان اشاره شده است. بابک دو انگیزه اصلی خود را ازقیامش پایان بخشیدن به فئودالیسم وآزاد کردن زنان از بردگی وبرابری زنان در حقوق با مردان اعلام نمود.

فصل پنجم اختصاص به اخوان الصفا دارد.در این فصل نویسنده آورده است اسماعیلیان ازنظریه ی فیض افلاطونی آغاز کردند واین همان اساسی است که جماعت اخوان الصفا ، دائره المعارف مشهور فلسفه ی خود را بر آن بنا نهادند. اینان در پشت پرده عمل می کردند و جمعیت  ها ی سری تشکیل می دادند می خواستند نظام سیاسی حاکم بر اسلام را واژگون کنندو برای وصول به این مقصود به واژگون ساختن نظام عقلی حاکم برزندگی مسلمانان پرداختند.

فصل ششم تصوف

تصوف دین است اگر غایت دین را رؤیت خدا در قیامت بدانیم تصوف در صدد است این رؤیت را در این جهان و با اعمال فوق فرائض دینی میسرسازد. هرچند عواملی چون زهد اسلامی دستاویزبرخی از صوفیان قرار گرفته است اما نمی توان تاثیر عواملی نظیر فرهنگ هندی، مسیحیت و دیدگاه های نوافلاطونیان که در توسعه و رشد آن تاثیربسزایی داشته است را نادیده گرفت. در این میان نباید از حکمت اشراق نیز غافل بود.این حکمت مبتنی بر درک بدون واسطه وعارفانه است .این نوع معرفت ویژه ایرانیانان باستان است . برهمین اساس سهروردی این حکمت را به حکمای ایرانی نسبت می دهد.

 ابن عربی مشهورترین صوفی اسلامی است که آثارش بر جای مانده است.او صوفیی است که از طریق عقل و بحث نظری به سرچشمه معرفت دست نیافته بلکه ازطریق ذوق و الهام الهی بوده.اوخدا را وجود حقی می داندکه جز او هیچ چیز موجود نیست.و حقیقت الهی در همه اشیاء تجلی کرده مخصوصا  روح انسان که سعادت کبرای او در اتصال به خداست از طریق ریاضت و معرفت و تسبیح و تحمید.

 

 بخش دوم کتاب دارای چهار باب است باب اول تاثیر متقابل اندیشه ی اسلامی و یونان ، باب دوم فلسفه ی اسلام در شرق ، باب سوم فلسفه ی اسلامی در مغرب و باب چهارم فلسفه تاریخ و اجتماع است. در باب اول با عنوان ازاسکندریه تا بغداد به چگونگی انتقال فلسفه ی یونانی به بغداد ازیک سو و نقش مسلمین درگسترش معارف یونانی در عالم مسیحیت پرداخته شده است.مدرسه های اسکندریه،رها و نصیبین، جندی شاپور وحران از جمله مدارسی  عنوان شده است که در گسترش معارف و  فرهنگ یونانی مؤثر بوده است.

باب دوم به نهضت ترجمه اختصاص دارد. در این باب آمده است :نقش سریانیان به واسطه ی انتقال فلسفه و علوم یونانیان به جهان اسلام حائز اهمیت است..در قرن دوم هجری قسمت زیادی از کتب ارسطوو شارحان مدرسه اسکندریه به عربی ترجمه شد.این ترجمه ها تحول فکری و فرهنگی زیادی در اعراب پدید آورد. زیرا تا پیش از آن اعراب تنها به علوم قرآن و فقه و کلام توجه داشتند.مترجمان موجبات اتصال تمدن هلنی به تمدن اسلامی را فراهم نمودند.در این میان نویسنده افرادی نظیر غزالی و شهروزی را که با فلسفه سر ستیز دارند را از در زمره اهل سنت و علوم اوایل می داند.مخالفت آنها بافلسفه  تا جایی است که شهروزی فتوا می دهد فلسفه پایه سفاهت است و عامل گمراهی..

 فصل سوم به علوم دخیله اختصاص دارد. این علوم علومی است که به واسطه ی ترجمه های سریانی و یونانی رنگ علمی به خود گرفته است. علم طب در  این جا به واسطه ی محمد بن زکزیای  و علم کیمیا یا شیمی با جابر بن حیان و گیاه شناسی و جانور شناسی به واسطه ی ابن بیطار وریاضیات با خوارزمی و نجوم با بتانی  به اختصار مورد بررسی قرار گرفته است.در پایان این فصل آمده است علمای غرب دانش رااز اسلاف خود که شاگردان مکتب مسلمین بودندفراگرفتندولی شاگردان را بلند نام ساختند و استادان را از یاد بردند.

 بخش بعد محورفلسفه ی اسلام در شرق است که از کندی آغاز می شود.و فارابی ، ابن سینا و غزالی از دیگر اندیشمندانی هستند که دیدگاه های آنها مورد بررسی قرار می گیرد.در واقع این مباحث در نسخه ی اصلی جلد دوم کتاب را به خود اختصاص می دهند.کندی در این کتاب باعنوان فیلسوف عرب یافیلسوف و شاهزاده عرب معرفی شده است. کندی در رساله ایی که برای معتصم بالله تقریر می کند فلسفه را شریف ترین علوم معرفی می کند که تحصیل آن بر هر متفکری واجب است.نویسنده در پایان این فصل آورده است:کندی را نمی توان صاحب یک مکتب مشخص فلسفی دانست. اگر ابو نصر فارابی را موسس حقیقی مکتب فلسفه ی اسلامی بدانیم باید کندی را پیشوای این فلسفه به شمار آوریم.آنچه از او در خور توجه است این است که کندی در محیط عربی پرورش یافته است و شیوه ی او شیوه ی خالص عربی اسلامی است.

فارابی:فارابی در عالم اسلام همان نقشی را داشت که فلوطین در فلسفه ی غرب.وی از شارحان آثار ارسطوست. و اهتمام او به علم منطق سبب گشته او را معلم ثانی لقب دهند.فلسفه ی فارابی آمیزه ایی است از حکمت ارسطویی و نو افلاطونی که رنگ اسلامی وبه خصوص شیعه اثنی عشری به خود گرفته است.فارابی معتقد به وحدت فلسفه بود برهمین اساس وی در کتاب آراء اهل مدینه الفاضله میان آراء افلاطون و ارسطواز یک سو و عقل و وحی از سوی دیگر وفق داده است.فارابی نظام عالم وجود را کلا برنظریه فیض بنا نهاده است.سیاست مهم ترین قسمت از فلسفه ی فارابی است. زیرا هدف اساسی همه ی فلسف ی او سیاست است.وی ایده ی مدینه فاضله راازافلاطون می گیرد وبر پایه ی اعتقادات شیعی بازسازی می کند. برای مثال رئیس مدینه فاضله امامان هستند امام متصل به عقل الهی است هم فیلسوف است و هم امام و هم رئیس مدینه فاضله.فارابی از مدینه جاهله نیزسخن می گوید که مردمش سعادت را نمی شناسند .و از خیرات به لذات جسمی بسنده می کنند.مدینه ی دیگری که فارابی از آن سخن می گوید مدینه فاسقه است که مردمش چون مدینه فاضله سعادت را می شناسند امااعمالشان چون اهل مدینه جاهله است. بررسی ها نشان دهنده ی آن است که با وجودی که فارابی از ارسطو افلاطون و فلوطین بسیار اخذ نموده است اما استقلال و ماهیت اسلامی خود را حفظ کرده است

ابن سینا:ابن سینا به زعم نویسنده درفلسفه طبیعی و مابعد الطبیعه و اخلاق پیرو ابو نصرفارابی بوده است و تنها درمواردی به شرح و بسط آن پرداخته است.

غزالی:غزالی تالیفات بسیار دارداو فلسفه را به خوبی می شناسد و کتاب مقاصد الفلاسفه از آثاراوست او در این کتاب نتیجه می گیرید که فلاسفه کافر و ملحدند.غزالی حکما را درسه مسئله ی قول به ازلیت عالم و انکارمعاد جسمانی و انکار علم خدا به جزئیات تکفیر می کند.غزالی در زندگی علمی خود هیچ فرقه ایی را چون باطنیه ی مورد حمله قرار نداد.غزالی در مورد انسان چنین می گوید:پس خدای تبارک و تعالی او راشبیه به عالم آفریده او نسخه ی مختصر عالم است.تعریف غزالی از عقل مشابه تعریف فارابی است.(1- شاخص انسان و حیوان 2-معلوماتی که درذات  طفل به وجود می آید.3-علومی که ازتجربه ی امور حاصل می شود. 4-قوه هایی که بدانعواقب کارها را بشناسند)

باب سوم: فلسفه اسلامی در مغرب(اندلس)

فصل اول :ابن باجه. او اولین کسی است که علوم فلسفی را در اندلس رواج داد.او مانند فارابی غایت فلسفه را سیاست و اخلاق عقلی می داند و برای ایجاد مدینه فاضله می کوشد.

ابن طفیل:وی فارابی و غزالی وابن باجه را موردانتقاد قرار می دهد و باقصه ایی فلسفی در صدد پی ریزی مبانی فلسفی جدید خود است.وی انسانی را تصور می کند که در جایی خوش آب و هوا بدونپدر و مادر متولد شده است.در جریان وقایعی که در این جزیره برای این انسان رخ مراحل تفکر فلسفی ظهور می یابد تابه مرحله وفاق فلسفه و دین می رسد. براساس فلسفه ی ابن طفیل تنها راه وصول به ذات احدیت عقل است. در واقع فلسفه ی او عصاره ی، فلسفه ی افلاطون، ارسطو،فارابی و ابن سیناست که با تصوف و مذهب اخوان الصفانیز پیوستگی دارد.

ابن رشد:او به الشارح مشهوراست زیرااو باکوشش فلسفه ی ارسطورا از عناصر افلاطونی که شارحان اسکندرانی به آن آمیخته یودند پاک کرد.تلاش برای وفقدادن فلسفه و دین یکی دیگر از کارهای قابل توجه ابن رشد است وی می گوید:عمل فلسفه بیش از این نیست که آدمی در موجودات از آن حیث که دلالت بر وجود صانع و آفریدگار خود دارند بنگرد.دین نیز مردم را به این نظر امر کرده و آن را واجب دانسته است.

باب چهارم:فلسفه تاریخ و اجتماع:

ابن خلدون:وی اجتماع بشری را به نحو وسیعی مورد تحقیق  قرار داده است.مباحث وی به سه اصل منتهی می شود1- انسان مدنی بالطبع است.2-اجتماع نیازمند قانون است3-برای اجرای قانون نیازبه حکومت هست.وی برای هر دولتی مانند انسان مراحل طبیعی در نظر می گیرد1-بدویت2-نسل شهر نشین 3- نسلی که بدویت را فراموش کرده غرق خوشی است.قدرت مقابله ندارد. هنگام مخاطره دولت دست به سوی قدرتمندان دراز می کند و در نسل چهارم دولتی وجود ندارد.

ابن خلدون به روانشناسی اجتماعی معتقد بود.و حوادثی که اقوام و جوامع با آن رو به رو بوده و هستند را ناشی از روحیات و ویژگی های آن اجتماع می داند. او اعتقادی به وراثت ندارد و ویژگی ها را ناشی از تربیت می داند.او معتقد است آب و هوا بر خصایص افراد تاثیر داردچنانچه افراد اقلیم گرم شادتر ند.وی تقلید و میل به محاربه را دو میل بشرمی داند.ابن خلدون بر خلاف سایرمورخان حوزه ی اسلامی تلاش کرد تنها گزارشگر تاریخ نباشد بلکه به عوامل موثردر وقایع تاریخی نیزتوجه کند.

 

دریافت
عنوان: تاریخ فلسفه در جهان اسلامی

۹۴/۱۰/۱۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی