قرار جمعه ها
جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ق.ظ
استاد مرتضی مطهری درکتاب حق و باطل:
از کودکی همیشه این سوال برایم مطرح بود که:
چرا قطار تا وقتی ایستاده است کسی به او سنگ نمی زند ...
اما وقتی قطار به راه می افتد سنگباران می شود...
این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم، دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است قابل احترام است.
تا ساکت است مورد تعظیم وتجلیل است، اما همینکه به راه افتاد و یک قدم برداشت نه تنها کسی کمکش نمی کند، بلکه سنگ است که بطرف او پرتاب می شود و این نشانه یک جامعه مرده است ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که: متکلم هستند نه ساکت، متحرکند نه ساکن، باخبرترند نه بی خبر تر.
۹۴/۰۸/۰۸
من خیلی اوقات فکر کرده ام مقاله ای تحت عنوان «نیمها» بنویسم که خیلی چیزها وجود ناقصش خطرش بیشتر از عدم محض است. می گویند غزالی راجع به علم این حرف را زده و گفته است: «هر چیزی وجود ناقصش به از عدم محض است مگر علم که وجود ناقصش بدتر از عدم محض است» و ریشه این حرف معلوم است.
آدمی که هیچ عالم نیست، چون می داند عالم نیست لااقل در مقابل عالم تسلیم است. مثل کسی که طبیب نیست و می داند که طبیب نیست، دیگر لااقل در مقابل طبیب تسلیم است و در نتیجه از وجود طبیب بهره می برد. ولی نیمچه طبیب چون خودش را طبیب می داند تسلیم یک طبیب نیست، می خواهد از همان علم ناقصش استفاده کند، در نتیجه به جای سود زیان می برد.
از همین جا بروید سراغ نیمچه مجتهدها و نیم روشنفکرها و نیمهای دیگر، اینهایی که یک چیزکی می دانند...ُ چیزکی می دانند و چیزها نمی دانند!
اتفاقاً اینها خطرشان بیشتر است. چهارتا شعار می شنوند، بدون اینکه متعمق بشوند و درست فکر کنند و دریابند؛ می بینید این چهارتا شعار اینها را از جا حرکت می دهد (شهید مطهری، فلسفه تاریخ، ج1،ص 112).
------------------------
یه سؤال: مطلبتون از کتاب نبرد حق و باطله یا جهاد یا...؟
یا صدیقتی! علیکم بالمنبع و المأخذ!